معنی مدعوین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مدعوین

میهمانان، فراخواندگان

فرهنگ فارسی هوشیار

مدعوین

(تک: مدعو) فرا خواندگان مهمانان ماهمانان (اسم) جمع مدعو در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) .


مدعو

مهمان فرا خوانده ماهمان (اسم) خوانده شده دعوت شده جمع: مدعوین. توضیح مدعو اسم مفعول از دعا ید عود عوه است و بجای حمله متداول امروز نزد فلانی موعود هستم باید گفت: مدعو هستم) یعنی بانجا خوانده شده ام ودعوت دارم.

حل جدول

مدعوین

میهمانان، فراخواندگان، دعوت شدگان


مدعوین یک مراسم

مهمانان


جایزه اسکار

آشنایی با جایزه اسکار
جوایز آکادمی یا اسکار، مراسم اعطای جوایز سالانه آمریکا که توسط آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک به بهترین آثار صنعت سینما جهان اهدا می‌شود. این مراسم یکی از شاخص‌ترین مراسم‌های اهدای جوایز در جهان است و هر ساله در بیش از ۱۰۰ کشور جهان به‌صورت زنده پخش می‌شود. جایزه اسکار یکی از نه جایزه از جوایز آکادمی است. جوایز آکادمی در بخش رسانه به عنوان قدیمی‌ترین مراسم اهدای جوایز به شمار رفته و جوایزی نظیر جایزه گرمی (برای موسیقی)، جایزه امی (برای تلویزیون) و جایزه تونی (برای تئاتر) پس از آن شکل گرفتند. آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک توسط لویی بی میر مدیر استودیو مترو گلدوین مایر ایجاد شد.

اولین اسکار
اولین مراسم اسکار در سال ۱۹۲۹ در هتل روزولت در هالیوود، کالیفرنیا برگزار شد. جوایز آکادمی برای اولین بار در سال ۱۹۳۰ در رادیو و در سال ۱۹۵۳ برای اولین بار در تلویزیون پخش شد. آخرین دوره جوایز آکادمی، هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار در سالن تئاتر دالبی هالیوود، لس آنجلس به میزبانی جیمی کیمل مجری تلویزیون برگزار شد.نخستین برنده اسکار بهترین بازیگر مرد «امیل یانینگز» بود که به دلیل نقش آفرینی در فیلم‌های آخرین فرمان و راهی که همه می‌روند اسکار را از آن خود کرد. امیل پیش از مراسم به اروپا باز می‌گشت از این رو آکادمی با اهدای زودتر جایزه به او موافقت کرد. این موضوع او را نخستین برنده جایزه اسکار در تاریخ کرد.
فیلم «بو ژست» محصول سال ۱۹۳۹ تنها فیلم غیر مستندی است که چهار برنده اسکار بهترین بازیگر یعنی گری کوپر، ری میلند، سوزان هیوارد و برودریک کرافورد را در نقش‌های اصلی در اختیار داشت. در مراسم بیست و نهم که در سال ۱۹۵۷ برگزار شد بخش انتخاب بهترین فیلم خارجی زبان نیز ایجاد گردید. از سال ۱۹۷۲ تصمیم گرفته شد که مراسم اهدای جوایز با جایزه بهترین فیلم به پایان برسد. در مراسم هفتاد و چهارم که در سال ۲۰۰۲ برگزار شد، برای اولین جایزه اسکار بهترین انیمیشن نیز اضافه گردید و اهدا شد.

ریشه نامگذاری
در مورد ریشه نام اسکار اختلافاتی وجود دارد. در بیوگرافی «بت دیویس» عنوان شده که او اسکار را از نام همسر اولش «هارمون اسکار نلسون جونیور» (۱۹۰۷–۱۹۷۵) رهبر ارکستر گرفته است. ادعای دیگر در مورد انتشار نام اسکار به مقاله مجله تایم در مورد ششمین مراسم اسکار در سال ۱۹۳۴ و دریافت جایزه توسط بت دیویس در ۱۹۳۶ برمی‌گردد.در جایی عنوان شده در ۱۹۳۱ «مارگارت هریک» (۱۹۰۲–۱۹۷۶) دبیر اجرایی آکادمی برای نخستین بار تندیس را دید که او را به یاد «عمو اسکارش» که نام مستعار پسرعمویش اسکار پیرس انداخت. «سیدنی اسکُلسکای» (۱۹۰۵–۱۹۸۳) مقاله نویس در زمان نامگذاری توسط هریک حضور داشت و در مقاله‌اش نوشت: کارکنان با علاقه تندیس معروف خود را اسکار نامیدند. آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک در سال ۱۹۳۹ رسما جایزه را اسکار نامید. در جایی دیگر آمده النور لیلبرگ نروژی-آمریکایی مدیر اجرایی لوییز بی. مایر نخستین تندیس را دید و گفت: به نظر شاه اسکار دوم (اسکار فردریک شاه سابق نروژ و سوئد میرسه. در پایان روز پرسید: «باید با اسکار چیکار کنیم، بذاریمش تو گاوصندوق؟» و این نام بر رویش ماند.

رأی‌دهندگان
برای نامزدی عضویت در آکادمی رقابت بسیار است با این وجود، فرد نامزد باید دعوت شده باشد و یا اینکه یکی از اعضا او را معرفی کند. آکادمی نام اعضای خود را به طور عمومی آشکار نمی‌کند، گرچه در مطبوعات گذشته نام مدعوین برای عضویت در آکادمی انتشار یافته بود. در صورتی که کسی که هنوز به عضویت در آکادمی در نیامده در طول یک سال برای عضویت در بیش از یک بخش نامزد شده باشد، در زمانی که عضویت را می‌پذیرد باید بخشی را که می‌خواهد در آن قرار گیرد انتخاب کند. تعداد اعضای رأی‌دهنده آکادمی اسکار بیش از ۶۰۰۰ نفر است.

انتقادها به اسکار
جوایز آکادمی خصوصا طی سال‌های اخیر مورد اختلاف و انتقاد بوده است. منقدان بر این عقیده هستند که بسیاری از برندگان جایزه بهترین فیلم سینمایی در گذشته در مقابل آزمون زمان باقی نماندند، مانند فیلم بن هور. علاوه براین برخی فیلم‌های نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم که این عنوان را از دست دادند، در نظر بسیاری از منتقدان و فیلم سازان شاهکار هستند. بارزترین نمونه فیلم همشهری کین است که نامزد دریافت نهمین اسکار شد اما تنها جایزه بهترین فیلمنامه را به خود اختصاص داد. همچنین فیلم رستگاری در شائوشنک نیز در سال ۱۹۹۴ با بی مهری آکادمی روبرو شد.
انتقادی دیگر این است که بازیگران زن و یا مردی که ابتدا در فیلم‌های کمدی و سایر ژانرها مطرح شدند، برای اینکه به طور جدی مورد نظر آکادمی واقع شوند باید در فیلم‌های دراماتیک موفق شوند. تنها ۵ بازیگر برای بازی در نقش‌های کمدی جایزه بهترین بازیگر را برده‌اند. برخی از کارگردانان که به هنرمندی آنها اذعان شده است (مانند اورسن ولز، آلفرد هیچکاک واستنلی کوبریک و هاوارد هاکس هرگز جایزه بهترین کارگردان را نبرده‌اند. در سال ۲۰۱۵ آکادمی اسکار متهم به اعمال تبعیض نژادی شد. تمام نامزدهای اعلام شده در شاخه بهترین هنرپیشگی، سفیدپوست هستند. چند تن از چهره‌های معروف سیاه پوست هالیوود از همین رو مراسم امسال را تحریم کرده‌اند.

کلمات بیگانه به فارسی

مدعوین

میهمانان

لغت نامه دهخدا

تأنیس

تأنیس. [ت َءْ] (ع مص) انس دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || نزد سبعیه از متکلمین استمالت هر یک از مدعوین است بدان چه هوای او و طبیعت او بدان مایل شود. کمال الدین ابوالغنایم در اصطلاحات صوفیه آرد: تأنیس تجلی در مظاهر حسیه است بخاطر انس دادن مرید مبتدی به تزکیه و تصفیه و آنرا تجلی فعلی نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 83). || دیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).


دلمه

دلمه. [دُ م َ / م ِ] (ترکی، اِ) از کلمه ٔ ترکی دُلمَق به معنی پر شدن، و یا از دولدرمق، به معنی پرکردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). یک نوع طعام از برگ رز یا کلم برگ و یا بادنجان و خیار و فلفل سبز (بی بو) و جز آن که از گوشت قیمه کرده آنها را آکنده باشند سازند. (ناظم الاطباء). به ترکی هر چیزی را که از برنج و قیمه پر کنند مانند برگ انگور و بادنجان و پیاز و غیره. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). برنج و گوشت و لپه ٔ پخته که در میان برگ مو پیچند و چاشنی ترش و شیرین زنند. آکنده و انباشته از قیمه و برنج پخته و جز آن در میان برگ مو و بادنجان و طماطه. طعامی ازبرنج و گوشت و لپه و چاشنی شکر و سرکه در میان برگ مو یا برگ کلم و جز آن نهند به اندازه ٔ لقمه ای. طعامی که از برگ رز محشو به قیمه ٔ ریزه ٔ گوشت و لپه و برنج پخته کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). طعامی است که مواد آنرا برنج و گوشت قیمه کرده و لپه و سبزی (سبزی دلمه) تشکیل می دهد که این مواد را گاهی پس از نیم پزکردن و گاهی بصورت خام داخل برگ گیاهانی چون مو و کلم و یا داخل پوست تره بار (پس از بیرون آوردن مغز آنها) چون خیار و بادنجان و کدو و فلفل سبز و غیره می کنند و می پزند و چاشنی آنرا گاهی از مواد ترش چون آب لیمو و گاه ترش و شیرین چون سرکه و شکر و یا سرکه و شیره و غیره انتخاب میکنند. انواع دلمه را بنام برگ یا پوستی که مواد را در آن آکنده اند خوانند چون، دلمه ٔ بادنجان، دلمه ٔ برگ (برگ مو یا رز) دلمه ٔ برگ کلم، دلمه ٔ پیاز، دلمه ٔ خیار، دلمه ٔ فلفل سبز، دلمه ٔ کدو، دلمه ٔ گوجه فرنگی، دلمه ٔ طماطه و غیره... || زر و سیم در کیسه های خرد یا کاغذ که در عروسیها به مهمانان دهند. نقود طلا که داماد به محفلیان عروس دهد. مسکوک زر پیچده در پاکت یا کاغذی که در عروسیها به میهمانان دهند. نقدی که در پاکتی خرد یا کاغذی پیچیده بصورت دلمه ٔ برگ به محفلیان دهند در عروسیها. مسکوکهای زر در کاغذ پیچیده که کسان داماد به هر یک از مدعوین مجلس عروسی دهند. مسکوک زر که به مدعوین عروسی دهند پیچیده در کاغذی. زری که اولیای داماد به مهمانان در کاغذی دهند. || زری که شاهان بروز عید به چاکران دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).


تائیس

تائیس. (اِخ) روسپی معروف یونانی که اسکندر را به آتش زدن تخت جمشید (پرس پلیس) تشویق کرد. دیودور گوید: اسکندر جشن فتوحات خود را گرفته قربانیها برای خدایان کرد و ضیافتهای درخشان داد. زنان بدعمل در این جشن حضور داشتند و بلهو و لعب مشغول بودند.در این وقت، که همه سر گرم می گساری بودند و صدای عربده های مستی در اطراف پیچیده بوده یکی از زنان مزبور، که تائیس نام داشت و در آتیک تولد یافته بود، گفت یکی از مهمترین کارهای اسکندر در آسیا که باعث فخر ونام نیکش خواهد بود این است، که با من و رفقایم براه افتاده قصر را آتش زند و در یک لحظه بدست زنان این آثار نامی و معروف پارسیها را نیست و نابود کند. این سخن در مغز جوانان، که به اداره کردن خود قادر نبودند، اثر غریبی کرد یکی از آنها فریاد زد، من پیش آهنگ این کار خواهم شد، مشعل ها را باید روشن کرد و از توهینی که بمعابد یونان شده، انتقام کشید دیگران دست زده فریاد برآوردند که فقط اسکندر لایق این کار پر افتخار است اسکندر برخاست و روانه شد و تمام مدعوین ازطالار قصر خارج گشته به «باکوس » (خداوند شراب به عقیده یونانیها) وعده کردند که بشکرانه ٔ ظفریابی رقصی برای او بکنند. پس از آن فوراً مشعل های زیاد حاضر کردند و اسکندر مشعلی بدست گرفته در سر این جماعت مست، که هادیش تائیس بوده قرارگرفت. حرکت دسته با آوازهای زنان بدعمل و نغمات نی شروع شد اول پادشاه و بعد از او تائیس مشعلهائی در قصر انداختند و دیگران از آنها پیروی کردند و چیزی نگذشت که تمام قصر یک پارچه آتش شد. در اینجا «دیو دور» گوید خیلی غریب است ! توهینی که خشایارشا بشهر آتن کرد، و ارگ آنرا آتش زد، انتقامش را پس از سالهای متمادی زنی، که نیز آتنی بوده کشید. (ایران باستان ج 2 صص 1423- 1424). پلوتارک مورخ یونانی تائیس را معشوقه ٔ بطلمیوس معروف مؤسس سلسله ٔ بطالسه ٔ مصر میداند.


نادرشاه افشار

نادرشاه افشار. [دِ هَِ اَ] (اِخ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است. وی در 28 محرم سال 1100 هَ. ق. درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائی است که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خویش به ناحیه ٔکبکان کوچ داده بود تا در سرراه ازبکان مقاومت کنند. امامقلی از افراد بی نام و نشان این ایل بود و گویابه شغل پوستین دوزی و به تنگدستی روزگار میگذرانیده است. نام اصلی نادرشاه نادرقلی یا ندرقلی بود و بعداً به طهماسبقلی و سرانجام به نادرشاه افشار معروف گشت. ندرقلی در آغاز جوانی از پدر یتیم ماند. از سنین کودکی و آغاز جوانی او اطلاع روشنی در دست نیست. وی در هفده سالگی با مادرش اسیر ازبکان شد و دوران اسارت او چهار سال طول کشید. سرانجام پس از مرگ مادرش در اسیری، وی از چنگ ازبکان فرار کرد و به دیار خود آمد، و بخدمت «باباعلی بیگ کوسه لوی افشار» روی آورد. باباعلی بیگ رئیس ایل افشارو حکمران ابیورد بود، ندرقلی به پاس رشادتهائی که در زد و خوردهای محلی نشان داد در دستگاه بابا علی به درجه ٔ «ایشک آقاسی » رسید و یکبار هم از طرف او مأمور گزاردن پیامی به دربارشاه سلطان حسین گشت و به اصفهان رفت. وی پس از فوت باباعلی بیگ به مشهد آمد و از نزدیکان ملک محمود سیستانی حکمران خراسان شد و چون به کمک دو تن از سران افشار به قصد ملک محمود توطئه ای کرده بود و ملک محمود از قصد وی آگاه شد بناچار ندرقلی به ابیورد فرار و جمعی را بدور خود فراهم کرد و پس از زد و خوردهائی با ملک محمود، چون آوازه ٔ شجاعتش به گوش شاه طهماسب رسیده بود، شاه، حسنعلی بیگ معیرالممالک را نزد او فرستاد تا منصب حکومت ابیورد را به وی ابلاغ نماید. و چندی بعد شاه طهماسب که عزیمت تسخیر مشهد داشت، با ندرقلی در ولایت خبوشان ملاقات کرد و او را رسماً به خدمت خود پذیرفت و ندرقلی درملازمت اردوی شاه به محاصره ٔ مشهد همت گماشت. و چون فتحعلی خان سردار بزرگ شاه طهماسب را رقیب سرسخت خویشتن می پنداشت شاه را نسبت بدو بدگمان کرد و شاه فتحعلی خان را بکشت (14 صفر 1139). و نادر سردار بی رقیب اردوی شاه شد. سپس با ملک محمود سیستانی جنگی سخت درپیوست و سرانجام ملک محمود بر اثر خیانت یکی از سردارانش شکست خورد و در حجره ای از صحن رضوی بست نشست و نادر پیروزمندانه مشهد را تصرف کرد (16 ربیع الثانی 1139). و به تعمیر و تذهیب مرقد امام رضا همت گماشت.
نادر و شاه طهماسب: در این هنگام شاه طهماسب از قدرت روزافزون نادر بیمناک شد و از امیران مازندران و استراباد و گرایلی برای دفع او کمک خواست و نادر، با شنیدن این خبر، با لشکری رهسپار خبوشان [محل اقامت شاه طهماسب] شد و مشهد را محاصره کرد و شاه را شکست داد و پس از آن با وی تجدید عهد کرد و او را به عزت و احترام به مشهد آورد و اندکی بعد ترکمن ها و تاتارهای مرو را که بر ابراهیم خان برادرش شوریده بودند قلع وقمع کرد و پس از سرکوبی شورشیان قاین و محاصره ٔ سنگان و شکست دادن افغانها، عزیمت به تسخیر هرات گماشت، اما شاه طهماسب از لشکرکشی به هرات خودداری کرد و با تصمیم نادر مخالفت ورزیده، به وی پیام فرستاد که به مازندران خواهد رفت، نادر از تسخیر هرات منصرف شد و چون از توطئه های روزافزون شاه طهماسب با خبر گشت دیگر بار با او مصاف داد و اورا تحت نظر روانه ٔ مشهد کرد وبار دیگر، پس از قول و قرارهائی، با وی تجدید پیمان کرد و پس از نبردهائی با ترکمن ها، به اتفاق شاه طهماسب روانه ٔ مازندران شد و بعد از آنکه نظم و آرامش را در آن سامان برقرار کرد، سفیری از طرف و به نام شاه طهماسب به دربار روسیه گسیل داشت و از روسها خواست که ایالت گیلان را مسترد دارند.
جنگ با افغان ها: آنگاه نادر بسیج حمله ٔ به اصفهان دیدتا با افغانهائی که به دوران شاه سلطان حسین بر ایران غلبه یافته و اصفهان را پایتخت خود کرده بودند نبرد کند، اما چون از حمله ٔ ابدالیهای هرات به خراسان بیمناک بود و می اندیشید که مبادا پس از لشکرکشی وی به اصفهان ابدالیها به خراسان هجوم آرند، تصرف هرات را مقدم داشت و بر اثر جنگهای شدیدی که در محل «کافر قلعه » و «کوسویه » و «رباط پریان » کرد، ابدالیها شکست خوردند و تقاضای عفو کردند و طهماسب به اشارت نادر، اﷲ یارخان رئیس ابدالیها را مجدداً به حکومت هرات منصوب کرد. نادر و شاه طهماسب در چهارم ذیحجه ٔ 1141 وارد مشهد شدند تا خود را برای جنگ با اشرف افغان و تسخیر اصفهان آماده کنند در این هنگام اشرف افغان با سنگدلی و قدرت بر اصفهان سلطنت میکرد، اشرف از بیم آنکه عثمانیان بیاری صفویه برخیزند شاه سلطان حسین را که مقید و زندانی کرده بود با همه افراد خاندان سلطنتی به فجیعتر وضعی بکشت، از قساوت و قدرت افغانان دردل مردم ایران رعبی نشسته بود تا بدانجا که لشکر افغان را شکست ناپذیر تصور میکردند، چون اشرف از عزیمت نادر باخبر شد پس از تقویت پادگان اصفهان و تحکیم موقعیت دفاعی آن، خود با توپخانه و تجهیزات به عزم مقابله با سپاه نادر، رهسپار تهران شد. نادر نیز (در هجدهم صفر 1142) به اتفاق شاه طهماسب، از راه نیشابورو سبزوار روانه ٔ سمنان شد و سرانجام لشکر نادر و اشرف در جوار قریه ٔ «مهماندوست » بر کنار رودخانه ای بهمین نام، با هم تلاقی کردند (6 ربیع الاول 1142) و پس از نبردی که بین طرفین اتفاق افتاد افغانها گریختند واین نخستین شکست افغانها، ایرانیان را به شکست پذیری آنان امیدوار ساخت و چون در دومین نبردی هم که در محال «خوار» میان سپاه افغان و نادر درپیوست افغانان شکست خوردند، اشرف به اصفهان فرار و از «احمدپاشا» حاکم بغداد استمداد کرد و خود در اصفهان دست به کشتارو چپاول زد و چند روز بعد، با رسیدن قوای کمکی احمدپاشا و با تجهیزات وسیع و تهیه ٔ مفصلی برای تجدید نبرد با نادر، روانه ٔ «مورچه خور» (از قرای اصفهان) شد در محل مورچه خور نبرد سختی میان لشکریان نادر و سپاهیان اشرف درگرفت و سرانجام این نبرد به فتح قطعی نادر و شکست و فرار اشرف منتهی گشت (20 ربیعالثانی 1142). اشرف به اصفهان فرار کرد و شبانه و به شتاب بار و بنه ای بست و راه شیراز در پیش گرفت و دروازه ٔ اصفهان پایتخت ایران را بروی سپاه نادری بازگذاشت. نادر بیدرنگ روانه ٔ اصفهان شد و اندکی بعد شاه طهماسب نیزاز پی او به اصفهان آمد (در جمادی الاولی 1142).
سرانجام اشرف: شاه طهماسب پس از جلوس بر تخت پدر و فرستادن فتح نامه ها به اطراف، نادر را از رفتن به مشهد منصرف ساخت و با همه نگرانیهائی که از جانب او داشت، چون خود را در برابر دولت های روس و عثمانی ناتوان میدید و از بازگشت افغانان شکست خورده نیز بسختی بیمناک بود، از او خواست که در اصفهان بماند و همچنان سردار سپاه وی باشد. نادر طی چند روزی که در اصفهان ماند شاه طهماسب را واداشت که رضا قلیخان شاملو را به سفارت بدربار عثمانی فرستد و استرداد ولایات غربی ایران را خواستار شود، و شاه چنین کرد. اندکی بعد چون نادر به تعاقب افغانان فراری عزیمت نمود، شاه که از بازگشت اشرف افغان بیمناک بود، گذشته از اینکه عمه ٔ خود را به همسری او درآورد و مقام سرداری کل قشون و بیگلربیگی خراسان را نیز بدو تفویض کرد مجبورشد همه پیشنهادها و تقاضاهای وی را بپذیرد و اختیارات کاملی به او بدهد تا نادر بتواند در هر جا هر چه لازم است مالیات بگیرد و صرف قشون خود کند و با اشرف بجنگد. و نادر با اختیارات و امتیازاتی که گرفته بود به عزم تعقیب افغانان راه شیراز در پیش گرفت و کار اشرف را که به غارت شیرازپرداخته بود، یکسره کرد. باقیمانده ٔ سپاه افغان کشته و اسیر و پراکنده شدند و اشرف با هزار و پانصد تن از لشکریان خود رو به قندهار آورد و ضمن راه، این تعداد اندک نیز از گرد او پراکنده شدند تا آنجا که شمار سپاهیانش به یکصد تن رسید و سرانجام به دست بلوچان کشته و قطعه قطعه شد.
جنگ با عثمانی: نادر یک ماهی در شیراز اقامت کرد و ضمن ترمیم خرابیهائی که به دوران تسلطاشرف، نصیب شهر شیراز شده بود، و پس از تعمیر بقعه ٔشاه چراغ، برای پس گرفتن شهرهائی که قشون عثمانی - با استفاده از ضعف ایام اخیر سلطنت شاه سلطان حسین وهرج و مرج دوران تسلط افاغنه، تصرف کرده بود راه همدان در پیش گرفت. در این زمان گرجستان و ارمنستان و قسمتی از داغستان و شیروان و قسمت اعظم عراق و تمام کردستان و همدان و کرمانشاه در تصرف عثمانیان بود. نادر از شهرهای دزفول و بهبهان و رامهرمز و شوشتر و بروجرد بگذشت و پادگان عثمانی را در نهاوند شکست داد و ملایر و همدان را از عثمانیان پس گرفت و لشکریان عثمانی را از راه سنندج به بغداد فراری کرد و خود یک ماهی در همدان ماند و لشکریانش کرمانشاه را نیز تصرف کردند. سپس نادر همت بر استخلاص آذربایجان گماشت و ضمن فتوحات پیاپی، گرم استرداد ولایات آذربایجان بود که از شورش ابدالیها و طغیانی که در هرات و خراسان پدید آمده بود باخبر گشت، بناچار تقاضای مهلت و متارکه ٔ عثمانیان را پذیرفت و جنگ با عثمانی را نیمه تمام گذاشت و خود از مغرب متوجه مشرق شد تا ابدالیها را گوشمالی بواجب دهد و ابتدا طوایف ترکمان یموت را شکست داد آنگاه به مشهد رفت، و پس از مطیع ساختن ایلات گردنکش، لشکر به جنگ ابدالیهابرد و پس از جنگ سختی که در نزدیکی هرات با ابدالیها کرد به محاصره ٔ هرات پرداخت، این محاصره ده ماه مدت گرفت و سرانجام در اول رمض-ان 1144 ه-رات تسلی-م ش-د.
شکست و خلع شاه طهماسب: مقارن ایامی که نادر در شرق ایران گرم سرکوبی ابدالیها و فرونشاندن آشوب طاغیان بود، شاه طهماسب را هوس مقابله با لشکریان عثمانی به سر افتاد و به تعقیب فتوحات نادری پرداخت تا او را هم در جهانگشائی و کشورستانی سهمی باشد. بدین منظور در جمادی الثانی 1143 شاه از اصفهان حرکت کرد و از طریق همدان به تبریز رفت و پس از عزل حاکمی که نادر در تبریز منصوب کرده بود با هجده هزار سپاه، ایروان را محاصره کرداما بر اثر نرسیدن آذوقه، هجده روز بعد، از محاصره ٔایروان دست کشید و عقب نشینی کرد و در حوالی قریه ٔ کردخان از قرای همدان با قشون عثمانی روبرو شد و از احمدپاشای بغدادی فرمانده ٔ سپاهیان عثمانی شکست خورد و با تلفات سنگینی به اصفهان عقب نشست و شهرهائی را که نادر فتح کرده بود از دست داد، سپس با دربار عثمانی که از حمله ٔ مجدد نادربیمناک بود پیمانی بست و رود ارس را مرز ایران و عثمانی شناخت و ولایات گنجه و تفلیس و ایروان و نخجوان و شماخ-ی و داغستان را به عثمانیها داد.
مقارن خاتمه ٔ کار هرات، نادر از عهدنامه ای که شاه طهماسب با عثمانیان بسته بود باخبر شدو از کار خودسرانه ٔ شاه برآشفت و به سختی با آن پیمان مخالفت کرد و رسولانی به بغداد و استانبول فرستاد و کلیه ٔ ولایات از دست رفته ٔ ایران را مطالبه کرد و خود در مشهد به تدارک و تجهیز سپاه پرداخت و حکومت خراسان را به ابراهیم خان سپرد و با سپاهی گران و متشکل از طوایف گوناگون روز هفتم محرم 1144 از مشهد بیرون آمد و پس از حمله ای که به ترکمانان یموت کرد رو به اصفهان آورد تا کار خود را با شاه طهماسب یکسره کند و فارغ از توطئه های وی بتواند به جنگ با عثمانیان پردازد، پس از رسیدن به اصفهان شاه طهماسب را از سلطنت خلع و تحت الحفظ به خراسان تبعید کرد و فرزند او را که هشت ماه بیش نداشت به نام شاه عباس سوم به پادشاهی برگزید و سلطنت او را رسماً اعلام نمود (14 ربیع الاول 1145) و خود را نایب السلطنه خواند پس از گوشمالی یاغیان بختیاری و زند، از طریق کرمانشاه راه کرکوک پیش گرفت و در محل زهاب نیروی عثمانی را شکست داد و «احمدپاشا» سردار عثمانی را اسیر کرد و به پیشروی خودادامه داد و پس از شکست دیگری که در محل شهربان به نیروی عثمانی وارد آورد، رو به بغداد نهاد و با ساختن پلهای شناور از تنه ٔ درختان خرما، با سپاهیان خود از رود دجله گذشت و نیروی عثمانی را که در بغداد موضع گرفته بودند محاصره کرد و در برابر دشمن به ساختن برج ها و استحکامات پرداخت، نادر چنان در کار محاصره ٔبغداد پافشاری کرد که احمدپاشا فرمانده ٔ سپاهیان ترک در پایان محرم 1166 مجبور شد قاصدی به نزد وی فرستد و پیشنهاد تسلیم شدن خود را به اطلاع نادر برساند نادر تقاضای احمدپاشا را پذیرفت اما سردار عثمانی از تسلیم شدن منصرف گشت چه در همین اثنا باخبر شد که نیروی عظیمی از لشکریان تازه نفس عثمانی به فرماندهی توپال عثمان پاشا به یاری وی میرسد. نادر هم که از نزدیک شدن نیروی کمکی دشمن باخبر شده بود به قصد پیشدستی به مقابله ٔ آنان شتافت و در ساحل دجله جنگی خونین میان نادر و عثمان پاشا درگرفت، اما در این نبرد، با همه تلفات سنگینی که به نیروی عثمانی وارد آمد، نادرشکست خورد و بزحمت از معرکه بسلامت جست، از طرف دیگراحمدپاشا که در بغداد از رسیدن عثمان پاشا باخبر شده بود جان تازه ای گرفت و بر لشکریانی که به حکم نادر مأمور محاصره ٔ بغداد بودند حمله برد و آنان را منهزم کرد، نادر و لشکریان شکست خورده اش به سوی همدان آمدند، نادر به سپاهیان خود مرخصی داد و از اطراف ایران نیروی کمکی خواست و سرانجام در 22 ربیع الثانی 1146 با نیروی تازه نفس و متشکل خویش از همدان به طرف مرز عثمانی حرکت کرد، و پس از شکست دادن فوجی از سپاهیان عثمانی که به سرکردگی فولادپاشا مأمور حفظ کرکوک بودند، روانه ٔ کرکوک شد. در همین اثنا خبر طغیان بلوچ ها به نادر رسید اما وی بدان اعتنائی نکرده دفع شر عثمانیان را واجب تر شمرد، و بجانب کرکوک حمله برد و پس از جنگ سختی که با عثمان پاشا کرد، نیروی عظیم عثمانی را بسختی درهم شکست و منهزم کرد، در همین جنگ سردار سپاه عثمانی، عثمان پاشا کشته شد و نادر حله و نجف و کربلا را تصرف کرد و نیروئی را دیگر باره مأمور محاصره ٔ بغداد کرد و خود به قصد استخلاص تبریز، روانه ٔ آن سامان شد و تبریز را بدون جنگ به تصرف درآورد چه، تیمورپاشای عثمانی که بر تبریز مسلط بود، با شنیدن خبر شکست های متوالی عثمانیان، خود، شهر را تخلیه وفرار کرده بود، نادر پیشروی خود را در آذربایجان متوقف ساخت و برای خاتمه دادن به کار محاصره ٔ بغداد روانه ٔ آنجا شد و چون احمدپاشا حکمران بغداد از در مصالحه درآمد و از طرف دولت عثمانی تعهد کرد که همه متصرفات ده سال اخیر دولت عثمانی را در خاک ایران به نادر واگذار کند و از طرفی نادر از بالا گرفتن طغیان بلوچ ها سخت مشوش بود، دست از ادامه ٔ جنگ با عثمانیان کشید و عزیمت مشرق ایران کرد و به جنگ با محمدخان بلوچ پرداخت و او را شکست داد و اسیر کرد و با خود به شیراز برد. نادر پس از چند ماهی توقف در شیراز و اصفهان، چون دولت عثمانی از انجام تعهدات احمدپاشا طفره میرفت، بار دیگر عازم جنگ با عثمانیان شد و پس از تصرف شماخی ضمن پیامی از روسیه خواست که ماکو و دربند را تخلیه کند وگرنه آماده ٔ جنگ باشد، و نیروئی را مأمور تصرف گنجه کرد و ایروان را در محاصره گرفت و چون از حرکت نیروی تازه نفس و فراوان عدد عثمانی به سرداری عبداﷲپاشا باخبر شد به مقابله ٔ آن شتافت، میدان جنگ در محلی بین «آق تپه » و «بغاورد» واقع شد و سپاهیان عثمانی و ایران به جان هم افتادند، در این جنگ عثمانیها با وجود کثرت نفرات شکست قطعی سختی خوردند و پس از دادن تلفات زیادی فرار کردند و نادر گنجه و تفلیس و ایروان را تصرف کرد، آنگاه تقاضای صلح عثمانی را پذیرفت.
شاهی نادر: نادر، پس از شکست دادن عثمانیان و پس گرفتن ولایات شرقی و شمال شرقی ایران از دولت عثمانی، و بستن قرارداد صلح و استرداد ولایات بحر خزر از روسها، در حالی که سرمست پیروزیهای پیاپی بود و آوازه ٔ جهانگشائیش در سراسر ایران پیچیده و رعبش بر دل همسایگان نشسته بود، دعوتنامه هائی به سران ولایات نوشت و از امرای لشکر و حکام ولایات و قضات و روحانیان دعوت کرد تا در دشت مغان فراهم آیند و ضمن تشکیل مجلس مشاوره ای تکلیف تاج و تخت ایران را روشن کنند. لاکهارت در توصیف مجلس شورای دشت مغان مینویسد:
«محل مجلس در مغان، ناحیه ای بودکه از شمال محدود بود به رود کر و از مشرق به رود ارس، نادر حکم کرد در اینجا 12000 سرای از چوب و نی، بانضمام مساجد و منازل و میدان ها و بازارها و حمام هاساخته شود و حرمسرا و عمارت برای خود او تهیه کنند.نادر شب 22 ژانویه ٔ 1736 (9 صیام 1148) به دشت مغان رسید و ظرف ایام ورود مدعوین، روزانه دیوان داشت و به عرایض مردم رسیدگی میکرد تا روز بیستم رمضان همه ٔنمایندگان وارد شدند و جمعاً بیست هزار نفر در مغان گرد آمدند، چون عده زیادبود نادر آنها را به شکل دسته های جداگانه به دیوانخانه می پذیرفت، روز اول تعداد هزار نفر در تالار پذیرائی حضور داشتند به تمام حاضران عطر و گلاب و شربت میدادند و نوازندگان که شماره ٔ آنان 22 تن بود به نواختن می پرداختند، روز بعد هم مجمعی نظیر آن اجتماع نمودو در آنجا انجمنی مرکب از طهماسب خان جلایر و شش نفر دیگر از طرف نادر اعلام داشتند که وی بعد از منکوب ساختن دشمنان ایران و بسط رفاه و امان، اکنون که از جنگها و مبارزه ها خسته شده در نظر دارد کناره جوئی کند و در کلات منزوی گردد و به عبادت پردازد و بر رجال و امنای کشور است که یا طهماسب را به شاهی برگزینند یااگر میل به او ندارند یکی دیگر از سلاله ٔ صفوی را به سلطنت ایران تعیین کنند. در جواب، همگان که میدانستند این پیشنهاد نادر صمیمانه نیست فریاد برآوردند که ما تنها نادر را به شاهی برمی گزینیم. این وضع چند روز تکرار شد تا اینکه نادر دستور داد خیمه ٔ بزرگی که دوازده ستون میخورد برپا کردند و آن را مفروش و مزین ساختند و نادر امرای ملک را در آنجا احضار نمود و همان موضوع تعیین شاه را پیش کشید، باز همه ٔ حاضرین او را نامزد کردند. این عمل چهار روز ادامه داشت تا اینکه نادر مجلسی تشکیل داد و در آنجا اعلام داشت که سلطنت را با شروط ذیل می پذیرد:
1- احدی نادر را ترک نگوید و به یکی از فرزندان شاه مخلوع نپیوندد.
2- مردم ایران تشیع وسب ّ خلفا را ترک گویند و به مذهب سنت بگروند، در عین حال اختیار دارند طریقه ٔ مذهب حضرت امام جعفر صادق را در فروع پیروی نمایند.
3- احدی نسبت به نادر و پسرش خیانت نورزد. همه ٔ حاضران این شرایط را پذیرفتندو محضرنامه را امضاء کردند.
در این ایام تنها میرزا عبدالحسین ملاباشی در مجلسی اظهار مخالفت نمود که به امر نادر کشته شد... (لاکهارت، نادرشاه ترجمه ٔ دکتر شفق صص 131-132). سرانجام حاضران مجلس دشت مغان نادر را به شاهی برگزیدند و شرایط او را که وفاداری بود و ترک تعصبات مذهبی بود پذیرفتند، و چند روز بعد پس از تهیه ٔ سجع مهر سلطنتی و قالب ضرب سکه، مراسم تاجگذاری نادر در 24 شوال 1148 انجام گرفت.
فتح قندهار: نادرشاه پس از تاجگذاری، به سرکوبی بختیاری هاکه از سال پیش طغیان کرده فرماندار خود را کشته بودند همت گماشت و پس از مغلوب و سرکوب کردن یاغیان بختیاری و کوچاندن سه هزار خانوار از آنان به خراسان، با لشکری که از اطراف و نواحی کشور فراهم کرده بود و بقول لاکهارت تعداد آن به هشتاد هزار نفر بالغ می شد در 17 رجب 1149 از اصفهان حرکت کرده، از راه کرمان و سیستان عزیمت فتح قندهار کرد. حسین شاه، فرمانروای قندهار چون خود را در برابر سپاه عظیم نادر ناتوان دید با فراهم کردن آذوقه و مهمات و مستحکم کردن حصار وباروی قندهار، در شهر موضع گرفت. نادر، در اراضی مسطح جوار قندهار در محل سرخ شیر دو میلی جنوب قندهار فرود آمد و شهر را در محاصره گرفت و به فرمان او دورتا دور شهر برج هائی ساختند و در آنها - که بمحیط 28میل شهر را احاطه می کرد - پیاده نظام خود را که با تفنگهای سر پر مجهز بودند، بگماشت و ارتباط قندهار را با آبادیها و شهرهای مجاور بکلی قطع کرد، و چون مدت محاصره یکسال طول کشید نادر فرمان داد که در محل سرخ شیر شهری بنا کنند که بارو و قلاع و مساجد و بازارو کاروانسرا داشته باشد و به دستور او هر یک از کسانش در این شهر جدیدالاحداث خانه ای به نام خود ساختند و این شهر را «نادرآباد» نام نهادند، سرانجام پس از یکسال مقاومت، قندهار در دوم ذی الحجه ٔ 1150 تسلیم شد، نادر با مغلوبان بمهربانی و عطوفت رفتار کرد و قسمت اعظم سکنه ٔ قندهار را به نادرآباد کوچاند و آنجا را مقر ناحیه ٔ قندهار کرد و پس از تعیین حکام جدیدی برای آن نواحی و توقف دو ماهه ای در نادرآباد عزیمت هندوستان کرد.
لشکرکشی به هندوستان: مؤلف «دره ٔ نادره » علت و شرح لشکرکشی نادرشاه را به هندوستان بدین مضمون آورده است: «چون غزنین و کابل از دیر زمان جزء خراسان شمرده میشد نادر در اوایل ورود به قندهار نامه ای به محمدشاه پادشاه هندوستان نوشت و طی آن به کنایه و تصریح گوشزد کرد که سلاطین هندوستان از کهن دوستان ایرانند و محمدشاه نباید رفتاری را پیش گیرد که برخلاف اصول دوستی باشد. ولی محمدشاه سفیر نادر را یکسال معطل کرد و پاسخی به نامه ٔ نادر نداد. نادر چون محمدشاه را به پیامهای خود بی اعتنا دید به تهیه ٔ لشکر پرداخت و نامه ای به محمدشاه نوشت که چون از طریق مکاتبه نتیجه ٔ مطلوب به دست نیامد ناچار باید کار را با دم شمشیر کشید. پس از اول ماه صفر سال 1151 عازم سفر هند شد و غزنین را بتصرف درآورد مردم کابل شهر را تسلیم نکردند. نادر فوجی از خراسانیان را به تسخیر آنجا گماشت و پس از تسلیم کابل، نادر رضا قلی میرزا را به نیابت سلطنت خویش منصوب کرد و خود روانه ٔ پیشاور شد و پس از جنگی که در پیشاور با ناصرخان حاکم کابل کرد، او را شکست داد، و چون در همین اثنا از طغیان لکزیه ٔ داغستان و کشته شدن ابراهیم خان خبرهائی شنیده بود چند تن از سرداران خود را به سمت آذربایجان و گرجستان مأمور کرد و خود پس از گذشتن از رودخانه ٔ پنجاب به حدود لاهور رسید. زکریاخان حاکم آن ملک مراسم اطاعت بجای آورد و ایالت لاهور بدو محول شد و فخرالدوله خان ناظم سابق کشمیر نیز که در لاهور توقف داشت با فرمان حکومت به محل خود رفت.بعد از ورود نادر به سرحد هند، جاسوسان خبر آوردند که محمدشاه به فرمانداران خود دستور فراهم کردن سپاه را داده و نظام الملک هم با سیصد هزار سپاه دکن در کرنال آماده ٔ نبرد شده است. (از خلاصه ٔ دره ٔ نادره ضمیمه ٔ دره چ شهیدی).
نبرد کرنال: نادرشاه ضمن فتح نامه ای که به فرزند خود فرستاده است لشکرکشی به هند و نبرد کرنال را چنین توصیف میکند: بعد از تنبیه اشرار افاغنه چون تغافل و تجاهل پادشاه سابق الذکر و نفرستادن جواب و مرخص ننمودن ایلچی از حدود دوستی گذشته، نواب همایون ما متوجه شاه جهان آباد گردیده... به قصبه ٔ انباله چهل فرسخی شاه جهان آباد روانه گردید و در آنجا خبر رسید که پادشاه سابق الذکر نیز قشون و سپاه خود را در تمامی ممالک هندوستان و سرکردگان و سیصد هزار قشون و دو هزار عراده توپ و چهار صد زنجیر فیل و اسباب جنگ در کمال آراستگی و استعداد حرکت کرده به بانی پت... وارد گردیده نواب همایون ما نیز... با فوجی از دلاوران صف شکن به عزم مقاتله به طریق ایلغار روانه و محمدشاه از بانی پت حرکت و در منزل موسوم به کرنال که با شاه جهان آباد بیست فرسخ فاصله دارد نزول... در همان کرنال لشکر عظیم و حصن حصین مرتب نموده و توپخانه را محیط لشکر ساخته وبنا را بر جنگ سنگر و توپخانه گذاشته، و چون جمعی را نیز مأمور فرموده بودیم که از کرنال گذشته سمت شرقی اردوی محمدشاه در سرراه شاه جهان آباد مشغول قراولی باشند قراولان مذکوره... خبر رسانیدند که سعادت خان با سی هزار نفر جمعیت و توپخانه و فیلان... وارد پانی پت گردیده عازم اردوی محمدشاه می باشند. و ما نیز... دو ساعت بصبح مانده به عزم سرراه گرفتن حرکت فرموده به سمت شرقی میانه ٔ کرنال و بانی پت متوجه گردیدیم معلوم گردید که سعادتخان در همان شب سه شنبه یکساعت ازشب گذشته با قشون خود وارد سنگر محمدشاه گردیده، چون از آن مکان تا اردوی محمدشاه یک فرسخ و نیم فاصله بود در آنجا... نزول اجلال فرمودیم... [محمدشاه پس از رسیدن سعادتخان با سپاهی آراسته تا نیم فرسخی اردوی ما آمد و]... طول سپاه آن گروه تبه روزگار نیز نیم فرسخی بنظر می آمد... دو ساعت بخوبی با توپ و تفنگ و شمشیر هنگامه ٔ جنگ گرم بود تا آنکه... شکستی بر لشکر مخالفین افتاده همگی... منهزم گردیده و سعادتخان... دستگیر گشته... محمدشاه با نظام الملک... و جمعی از خوانین خود را به سنگر رسانیده... مقرر فرمودیم که توپخانه و خمپاره ها را به خارج سنگر ایشان بردند وسنگر را محاذی ساخته هموار نمودند، چون کار آن جماعت به اضطرار انجامید ناچار به فاصله ٔ یکروز، روز پنجشنبه هفدهم، نظام الملک... از جانب محمدشاه وارد اردوی کیهان پوی و در خدمت بندگان والا، عذرخواه مقدمه ٔ این جنایت گشته و محمدشاه نیز با خوانین و امیران دریوم دیگر از روی انفعال وارد درگاه فلک تمثال گردیده... فرزند ارجمند... نصراﷲ میرزا را تا خارج اردو... به استقبال روانه فرمودیم پادشاه مذکور را داخل ساخته و مهر سلطنت را به موکب همایون ما سپرده آنروز در خیمه ٔ مبارکه میهمان نواب همایون ما بود... مطمح انور اقدس آن است که پادشاه والاجاه مشارالیه را... باز در امر پادشاهی کل پادشاه هندوستان تمکن و استقرارداده تاج و نگین سلطنت را به مشارالیه تفویض فرمودیم...».
قتل عام دهلی: نادر پس از ورود به دهلی و گرفتن غنائم فراوانی که مورخان در تخمین قیمت آن از ارقام مختلفی ذکرکرده اند، بر اثر طغیانی که در دهلی برخاست مجبور شد با صدور فرمان قتل عام هندیان، نام خود را لکه دار کند. مینورسکی شرح ماجرا را بدین گونه آورده است: «روز 9 ذی الحجه نادر و محمدشاه به پایتخت داخل شدند و... روز 15 ذی الحجه نادر به بازدید محمدشاه رفت، بعد از ظهر آن روز شایع شد که نادر در قصر شاهی به قتل رسیده است، اوباش و غوغای دهلی به سربازان ایران حمله برده چندین هزار نفر را در کوچه و بازار هلاک کردند صبح روز بعد نادر به مسجد رفته فرمان قتل عام داد که در ساعت 9 صبح شروع و در 2 بعدازظهر به امر نادر که بر غضب خود مستولی شده بود خاتمه یافت ». (نادرشاه از نظر خاورشناسان ص 76). اندکی بعد از این واقعه نادر یکی از دختران محمدشاه را بهمسری نصراﷲ میرزا دومین پسر خود درآورد و مجدداً محمدشاه را به سلطنت هندوستان منصوب کرد و به دست خویش تاج شاهی بر سر او نهاد و پس از دوماه اقامت در دهلی، روز شنبه هفتم ماه صفر 1152 با غنائم فراوان عزیمت ایران کرد.
در خوارزم و بخارا: نادر ضمن بازگشت از هند چون از طغیان خدایارخان عباسی حکمران سند خبر یافت به تنبیه او همت گماشت و پس از شکست دادن و اسیر کردن و بخشودن وی، متوجه هرات گشت و چهل روزی در آنجا اقامت جست و غنائم سفر هند را به معرض تماشای مردم گذاشت و پس از ورود به قندهار کمر به قلع و قمع ازبکان بخارا و خوارزم بست و قسمتی از سپاه خود را نیز به سرکوبی لگزیه داغستان فرستاد، و خود عزیمت ترکستان کرد و با بستن پلی محکم به آمویه، با لشکر از رودخانه عبور کرد و چون والی و سران بخارا در یک منزلی شهربه حضور وی رسیدند و عرض انقیاد کردند، سپاه نادری به صوب خوارزم روی آورد و پس از جنگی که با خوارزمیان در پیوست نادر پیروز شد و خوارزم را به تصرف آورد و پس از فتح خیوه، از راه مرو متوجه کلات شد. در این سال نادر به اوج قدرت و جهانگشائی رسیده بود پس از رسیدن به کلات و یک ماهی اقامت در آنجا و ساختن کاخی برای خویشتن و خزانه ای برای جواهرات و غنائم هند، به مشهد رفت و جشنی باشکوه به فرخندگی فتوحات خود برپا کرد و پس از دو ماه اقامت در مشهد به قصد سرکوبی لگزیه، متوجه داغستان شد، اما در این سفر جنگی مثل گذشته فتح و ظفر همعنان رکاب جهانگشای افشار نبود یکسال و نیم جنگهای وی در داغستان مدت گرفت و تلفات سنگینی به سپاهش وارد آمد، در همین سفر بود که نادر به کورکردن رضاقلی میرزا فرزند ارشد خود فرمان داد و از آن پس، یکباره اخلاق و رفتار وی دیگرگون گشت و بدبینی و قساوت فوق العاده ای در او پدید آمد، به اندک ناملایمی فرمان قتل سرداران و رعیت را صادر میکرد و در برابر کوچکترین لغزش اغماض و تسامح روا نمی داشت.
در همین هنگام چون دولت عثمانی شرایط نادر را در قبول مذهب جعفری به نام رکن پنجم اسلام رد کرده بود، نادر برای چهارمین بار لشکر به سوی عثمانی کشید (زمستان 1155) و از راه شهرزور متوجه کرکوک شد و پس از تصرف شهرزور و کرکوک و اربیل، شهر موصل را در محاصره گرفت و سرانجام در قارص شکست سختی به سپاه تازه نفس عثمانی داد و با غنیمت فراوانی از راه اصفهان روانه ٔ خراسان شد. اندک اندک نارضایتی مردم ایران از سخت گیریهای نادر فزونی گرفته بود، و همه نزدیکانش از خشم او بر جان خود بیمناک بودند، حرص عجیبی به جمعآوری جواهر و گرفتن مال رعیت بر وجودش غلبه کرده بود هر کس از گوشه ای نوای مخالفی ساز کرده و علم طغیان برافراشته بود، از جمله طهماسبقلی خان جلایر در سیستان، و کردهای خبوشان در سرتاسر خراسان. نادر به قصد سرکوبی کردها متوجه خبوشان شد و در فتح آباد نزدیک خبوشان خیمه زد و شامگاه دوم جمادی الثانی 1160 در خیمه و بستر خواب خویش به دست چند تن از امراء افشار و قاجار کشته شد. بازن طبیب مخصوص نادرشاه که خود هنگام قتل نادر در اردوی وی و ملازم او بوده است، پس از اشاره به آشفتگی و دگرگونی حال نادر در سال آخر عمرش و طغیان هائی که درگوشه کنار ایران احساس می شد می نویسد: «پادشاه در اطراف خود جز زمزمه ٔ عصیان و فساد نمی شنید پیک های او را بازداشت میکردند، اوامر او منقطع می شد هر روز او را از طغیان نوی خبر میدادند، درد او روزبروز افزون ترمی گشت و هیچ چیز تشویش و اضطراب او را تسکین نمی دادوی نخست خانواده و تمول خود، همه را به کلات معروف فرستاد، همینکه خیالش از آنطرف راحت شد چنان وانمود کرد که از تمام فتنه ها بی خبر است... چند روز بود که همواره اسبی را زین کرده و آراسته در حرم آماده داشت او نیک میدید و شک نداشت که چندی است توطئه ای بر ضد او چیده شده است و زندگی او در خطر است ولی عاملان توطئه را نمی شناخت. در میان درباریان ناراضی تر و شورش طلب تر از همه کس دو تن بودند، یکی محمد قلیخان که خویش او بود و سرداری نگهبانان او را داشت، دوم صلاح خان که مباشر ناظرخانه ٔ او بود، نادرشاه را باکی از صلاح خان نبود زیرا شغلش اقتضانمی کرد که او را در لشکریان نفوذی باشد و بیم او بیشتر از محمد قلیخان بود که مردی رشید و جنگی بود... نادرشاه در اردوی خود چهار هزار تن سپاهی از افغانان داشت که این افواج از یک طرف او را از جان مخلص و فدائی بودند و از طرف دیگر دشمنان ایرانیان (قزلباشان) بودند، در همان شب که نوزدهم ماه ژوئن را به بیستم آن ماه می پیوست، نادرشاه تمام سرداران افغانان را بخواند و بایشان گفت «من از نگهبانان خود خرسند نیستم و چون علاقه و درستی و دلیری شما بر من هویداست شما را مأمور می کنم که فردا هنگام بامداد همه صاحب منصبان ایران (قزلباش) را بازداشت نمائید و به زنجیر بکشید و اگر احیاناً کسی از ایشان گستاخی نماید و در مقام مقاومت برآید از کشتن او دریغ ندارید. مقصود محافظت شخص من است و من مراقبت جان خود را به شما می سپارم. سرداران افغان... سربازان خود را مجهز و آماده ساختند. اما این فرمان چندان پنهان نماند... محمد قلیخان که در همه جا جاسوس داشت صلاح خان را آگاه کرد، این دو سرکرده با امضای سندی کتبی هر دو سوگند خوردند که یکدیگر را ترک نگویند و در همان شب دشمن مشترک خودرا، که فرمان مرگ ایشان را برای روز آینده داده بود، بکشند.
پس آن سند را به شصت تن از سرداران که محرم ایشان بودند بنمودند... همه ٔ این سرداران سند را امضا کردند و متعهد شدند که در ساعتی که برای اجرای امر معین خواهد شد حضور بهم رسانند و آن ساعت هنگام غروب ماه بود که در حدود دو ساعت پس از نیمه شب می شد. نمیدانم فشار بی صبری بود یا هوس خودنمائی که پانزده یا شانزده تن از سرکشان را پیش از رسیدن ساعت موعود به میعاد کشیده بود، شورشیان پای اندر خیمه ٔ شاهی نهادند و آنچه را که مانع گذشتن ایشان می شد درهم شکستند، تا به خوابگاه شاه رسیدند. بانگ و خروش او را بیدار کرد و با آواز دهشت آوری فریاد زد: «کیست ؟ شمشیر من کجاست ؟ اسلحه ٔ مرا بیاورید!» از شنیدن این سخنان شورشیان را بیم برداشت و پس رفتند اما محمد قلیخان و صلاح خان ایشان را جرأت دادند، نخست محمد قلیخان پیش دوید و یک ضربت شمشیر چنان باو حوالت کرد که شاه را سرنگون ساخت و از پای درانداخت، دو یا سه تن نیز از او سرمشق گرفتند و سرانجام صلاح خان که شمشیر به دست داشت به سوی نادر رفت و سر وی را برید... (از نامه های طبیب نادرشاه ترجمه ٔ دکتر حریری صص 35- 39).
فهرست مآخذ: در تنظیم این شرح حال اغلب از کتب زیرین استفاده شده است:
1- نادرشاه از نظر خاورشناسان ترجمه ٔ دکتر رضازاده ٔ شفق شامل قسمت هائی از نظرات و تحقیقات فریزر، لاکهارت، براون و دیگر مستشرقان راجع به نادرشاه چ انجمن آثار ملی تهران 1339.
2- دره ٔ نادره تألیف میرزامهدی خان منشی چ شهیدی چ انجمن آثار ملی تهران 1341.
3- نادرنامه تألیف محمدحسین قدوسی چ انجمن آثار ملی خراسان 1339.
4- جهانگشای نادری تألیف محمد مهدی بن محمدنصیر استرآبادی چ سید عبداﷲ انوار چ انجمن آثار ملی تهران 1341.
5- تاریخ ایران تألیف سرپرسی سایکس ترجمه ٔ سید محمد فخرداعی ج 2 چ تهران 1330.
6- نبردهای بزرگ نادرشاه تألیف سرلشکر مقتدر چ انجمن آثار ملی 1339.
7- نامه های طبیب نادرشاه ترجمه ٔ دکتر علی اصغر حریری ضمیمه ٔ مجله ٔ یغما سال 1329.
و نیز برای اطلاع بیشتر از شرح زندگی و جنگهای نادرشاه به این مآخذ می توان رجوع کرد:
1- نادرشاه تألیف لکهارت انگلیسی ترجمه ٔ مشفق همدانی.
2- نادرشاه تألیف مورتیمر دیوراند، ترجمه ٔ سید محمدعلی داعی الاسلام.
3- تاریخ نادرشاه افشار و مختصری از تاریخ سلاطین مغول و اولاد امیرتیمور گورکان ترجمه ٔ ناصرالممالک.
4- روضهالصفا تألیف رضاقلی هدایت جلد هشتم.
5- سفرنامه ٔ عبدالکریم ترجمه محمود هدایت.
6- تاریخچه ٔ نادرشاه تألیف مینورسکی ترجمه ٔ رشید یاسمی.
7- زبدهالتواریخ تألیف محمدمحسن مستوفی.
8- فارسنامه ٔ ناصری تألیف حسن فسائی.
9- هشت مقاله تألیف نصراﷲ فلسفی.
10- اردوکشی نادرشاه به هندوستان تألیف کیش میشف ترجمه ٔ محمدصادق اتابکی.
11- مجله ٔ یادگار سال پنجم و ششم و هفتم.
12- تاریخ گیتی گشا تألیف میرزامحمد صادق نامی اصفهانی چ سعید نفیسی.
13- تاریخ ایران تألیف سرجان ملکم ترجمه ٔ حیرت.
14- اعیان الشیعه ج 41.
15- مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی.
16- مجمعالتواریخ تألیف میرزا محمد خلیل مرعشی صفوی چ عباس اقبال.
17- منتخب التواریخ تألیف حاجی ملاهاشم خراسانی.
18- تاریخ نظامی ایران تألیف جمیل قوزانلو.

ضرب المثل فارسی

هفت خط

افراد بسیار زیرک و باهوش و در عین حال رند و حقه باز و حیله گر را در عرف اصطلاح عامه به «هفت خط» مثل می زنند و فی المثل می گویند:«فلانی از آن هفت خط هاست».

ریشه ضرب المثل هفت خط:
جام های شراب در قدیم دارای هفت خط بودند و هرکس بنا بر ظرفیتش تا یک خط خاص می توانست شراب بنوشد.
این خطها عبارت بودند از:
خط مزور، کمترین میزان شراب در جام
خط فرودینه
خط اشک
خط ازرق، این خط کاملاً در وسط پیمانه بوده و خط اعتدال در شراب‌خواری محسوب می‌گردید
خط بصره
خط بغداد
خط جور که لب پیمانه بوده و جام بیش از آن جا نداشته؛ به عبارت دیگر جام لبریز از شراب می‌بوده است.
بودند افرادى که تا هفت خط شراب را می‌نوشیدند بدون آنکه حالت مستانه درآنها ظاهر شود که در پی آن دست به حرکاتی بزنند که موجب هتک حرمتِ حضور پادشاه در مجلس بشود.
این قبیل افراد را “هفت خط” می‌نامیده‌اند، یعنی که آنها افرادی صاحب ظرفیت و زرنگ بوده و به کلیه رموز و فنون شراب‌خواری تسلط کامل داشته‌اند. این اصطلاح به مرور زمان جنبه عام و مَجازی پیدا کرده و در فرهنگ عامه به افراد باهوش و زیرک و مرد رند “هفت خط” اطلاق گردیده است.
این روایت برمی‌گردد به آئین شرابخواری در حضور پادشاه در دوران ساسانیان. در آن زمان پیمانه‌های ظریف و زیبایی از شاخ گاو یا بزکوهی درست می‌کردند که چون پایه نداشته است کسی نمی‌توانسته آن را روی زمین یا میز بگذارد و از نوشیدن شرابِ ریخته شده در پیمانه‌اش طفره برود.
از این رو دارند جام مجبور بوده است محتویات آن را لاجرعه سر بکشد. اما برای اینکه کسی بیش از اندازۀ ظرفیت خود باده گساری نکند و از سر مستی با حرکت و یا گفتار خود، احترام و شأن مجلس شاهانه را از بین نبرد، هر کدام از مدعوین، پیمانه (شاخ) مخصوص خود را داشته که به جهت تعین میزان توانایی او در باده‌گساری خطی در داخل آن شاخ کشیده شده بوده که ساقی برای دارنده پیمانه فقط تا حدِ همان خط، شراب در پیمانه‌اش می‌ریخته است. به مرور زمان تمامی پیمانه‌های شراب را با هفت خط، مشخص و درجه‌بندی کردند.

معادل ابجد

مدعوین

180

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری