معنی مدفن مولانا

حل جدول

مدفن مولانا

قونیه


شهر مدفن مولانا

قونیه


مدفن

گور، آرامگاه

لغت نامه دهخدا

مدفن

مدفن. [م َ ف َ] (ع اِ) جای دفن. محل گور. (ناظم الاطباء). جائی که در آن دفن کرده اند کسی یا چیزی را. (یادداشت مؤلف). ج، مدافن: سلطان بفرمود تا در برابر مدفن مأمون درختها فروبردند و همه را بر درخت کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 406).

مدفن. [م ُدْ دَ ف َ] (ع ص) پوشیده شده. پنهان کرده. (ناظم الاطباء). مستور. (ازاقرب الموارد): اِدَّفَنَه ُ؛ دفنه. (از متن اللغه).

مدفن. [م ُدْ دَ ف ِ] (ع ص) پوشاننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادفان. رجوع به ادفان شود. || بنده ای که پنهان شود از آقای خود بخصوص از ترس فروختن. (ناظم الاطباء). رجوع به ادفان و نیز رجوع به دفون شود.


مولانا

مولانا. [م َ] (ع اِمرکب) خواجه ٔ ما. آقای ما. (یادداشت مؤلف). صاحب وآقای ما، و این کلمه را بیشتر در القاب مردم فاضل وبزرگ به کار می برده اند چنانکه در لقب خلفای فاطمیین مصر. رجوع به ابن خلکان (ج 1 ص 82) و خطط مقریزی (ج 3 ص 84) و اسامه (ص 15) شود. (از یادداشتهای مرحوم قزوینی ج 7 ص 163): حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا صاحب الجلیل... کشیده گرداناد... فضائل و کمالات مولانا صاحب الجلیل کافی الکفاه... نه چندان... که حصر وعد آن توان کرد، چه مولانا مشارالیه... در فنون آداب و... عدیم النظیر و... است. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 4).

مولانا. [م َ / مُو] (اِخ) جلال الدین محمد مولوی. لقب جلال الدین محمد بلخی رومی است.چون مطلق گویند مراد جلال الدین مولوی مؤلف مثنوی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به مولوی شود:
دویی بگذار و در یک جلد کن جمع
همه اقوال مولانا و عطار.
قاسم انوار.
از گفته ٔ مولانا مدهوش شدم صائب
این ساغر روحانی صهبای دگر دارد.
صائب تبریزی.

مولانا. [م َ / مُو] (اِخ) لقب بهاءالدین محمدبن حسن خطیبی ملقب به سلطان العلماء و معروف به بهاء ولدو بهاءالدین ولد، عارف و فاضل نامی و از خلفای شیخ نجم الدین کبری و پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی بود.رجوع به بهاءالدین محمد و فیه مافیه ص 12 و 19 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

مولانا

مولانا در ترکی بر گرفته از مولی: سرور ما راهبر ما پاژ نام برخی از هست شناسان ایرانی به ویژه جلال الدین محمد بلخی (صفت اسم) مولای ما. توضیح در عنوان خلفای فاطمی مصر. ایمه و عرفا بکار رود.


مدفن

گور گاه مرغزن ستودان (اسم) جای دفن کردن محل دفن.

فرهنگ معین

مدفن

(مَ فَ) [ع.] (اِ.) گور، جای دفن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مدفن

گور، آرامگاه

مترادف و متضاد زبان فارسی

مدفن

آرامگاه، تربت، خاک، خاک‌جا، ضریح، قبر، گور، مرقد، مزار، مشهد، مقبره

عربی به فارسی

مدفن

طاق , گنبد , قپه , سردابه , هلا ل طاق , غار , مغاره , گنبد یا طاق درست کردن , جست زدن , پریدن , جهش

معادل ابجد

مدفن مولانا

302

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری