معنی مذکور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) ذکر شده، یاد شده.
فرهنگ عمید
ذکرشده، یادشده،
[قدیمی] مشهور، زبانزد، معروف،
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] معشوق،
حل جدول
نامبرده
فرهنگ واژههای فارسی سره
یاد شده
کلمات بیگانه به فارسی
یادشده
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت ذکرشده، سابقالذکر، مزبور، مشارالیه، نامبرده، یادشده
فارسی به انگلیسی
Aforementioned, Aforesaid, Given, Foregoing
فرهنگ فارسی هوشیار
یاد شده، ذکر شده، بیان شده
فرهنگ فارسی آزاد
مَذکُور، ذکر شده، یاد شده، محفوظ،
معادل ابجد
966