معنی مرئوس

لغت نامه دهخدا

مرئوس

مرئوس. [م َ] (ع ص، اِ) رعیت. (از منتهی الارب) (متن اللغه). عامه ٔ مردم. (از منتهی الارب). که زیر سلطه ٔ رئیس باشد. (از اقرب الموارد). تابع. خادم. کنایه از رعیت. (غیاث اللغات). زیردست. فرودست. (یادداشت مؤلف). مقابل رئیس. کارمند.عضو اداره یا مؤسسه یا شرکتی که زیردست رئیس کار می کند. || آنکه شهوت او در سر او باشد و بس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || بزرگ سر. (از منتهی الارب). عظیم الرأس. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). || که از درد سرشکایت کند. (از متن اللغه). که به سرسام مبتلا باشد. (از متن اللغه). المصاب رأسه. (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

مرئوس

(مَ) [ع. مرؤوس] (اِمف.) زیردست، کسی که زیر دست رئیس کار می کند.

فرهنگ عمید

مرئوس

کسی که زیردست رئیس کار می‌کند، کارمند،

حل جدول

مرئوس

زیردست، آنکه از رئیس اطاعت کند

فرمانبردار رئیس

زیردست، آنکه از رئیس اطاعت کند، فرمان بردار رئیس

مترادف و متضاد زبان فارسی

مرئوس

دون‌پایه، کارمند، زیردست، مادون،
(متضاد) رئیس

فارسی به انگلیسی

مرئوس‌

Subordinate

فرهنگ فارسی هوشیار

مرئوس

رعیت، عامه مردم، خادم، تابع

معادل ابجد

مرئوس

306

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری