معنی مراق

لغت نامه دهخدا

مراق

مراق. [م َ راق ق] (ع اِ) مراق البطن، تنگ و نرم جای شکم. (منتهی الارب). پوست شکم. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مؤلف). زیر شکم و اطراف آن که نازک است. قسمت نازک و نرم زیر شکم. (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد). پوست شکم آنجا که تنگ باشد. (یادداشت مؤلف). بر بالای صفاق عضله های شکم است و آن را مراق گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). غشاء مستطبن احشاء. پوست شکم با غشاء و عضله ها که زیر آن است. (یادداشت مؤلف). لایه ٔ خارجی پرده ٔ صفاق. (فرهنگ فارسی معین).

مراق. [م ِ / م ِ راق ق] (ع اِ) نام بیماری است در شکم. (ناظم الاطباء). در طب قدیم نوع مالیخولیا که آن را ناشی از سودا میدانستند و عقیده داشتند که گردن صاحب مرض به علت تصاعد ابخره ستبر میشود:
مدعی گر چه خودآزار مراقی دارد
باب قصاب شکن گردن چاقی دارد.
گل کشتی (از فرهنگ فارسی معین).

مراق. [] (اِخ) نام ستاره ای در صورت مراءهالمسلسله. (یادداشت مؤلف).

مراق. [م ُ] (ع ص) ریخته شده. (ناظم الاطباء): اراق الشی ٔ؛ صبه، فالشی ُٔ مراق. (متن اللغه). رجوع به اراقه شود.

مراق. [م ُرْ را] (ع ص، اِ) ج ِ مارِق، به معنی آنکه از دین خارج شده است. (از متن اللغه). رجوع به مارق و مرق و مروق شود.

مراق. [م َرْ را] (ع ص) خوردی فروش. شورباپز. (دستور الاخوان).خوردی پز. شوربافروش. (زمخشری، از یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

مراق

(زیست‌شناسی) لایۀ خارجی پردۀ صفاق،
(طب قدیم) نوعی مالیخولیا که آن را ناشی از افزایش سودا می‌دانستند و عقیده داشتند که گردن بیمار ستبر می‌شود،

حل جدول

مراق

ستاره‌ای در صورت فلکی دب اکبر

ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر

فارسی به عربی

مراق

وسواس

فرهنگ فارسی هوشیار

مراق

‎ برون لایه برون لایه ی کمنیام (کمنیام پرده ی صفاق)، به کله زدن: گونه ای دیوانگی (اسم) لایه خارجی پرده صفاق، نوعی مالیخولیا که آنرا ناشی از سودامیدانستند و عقیده داشتند که گردن صاحب مرض بعلت تصاعد ابخره ستبر میشود: مدعی گر چه خود آزار مراقی دارد باب قصاب شکن گردن چاقی دارد. (گل کشتی)

معادل ابجد

مراق

341

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری