معنی مربی سابق تیم سایپا

فارسی به عربی

مربی

عامل، مربی، معلم

لغت نامه دهخدا

مربی

مربی. [م ُ رَب ْ بی](ع ص) پرورنده. تربیت کننده. پرورش دهنده: مربی الفضلا محب الاتقیا.(گلستان). یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را میگفت.(گلستان).
دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین
که قاضییی به از او آسمان ندارد یاد.
حافظ.
|| آموزگار. استاد. پرورشگر. معلم. که عهده دار تعلیم و تربیت دیگران است: ناچار به خلاف رأی مربی قدمی برفتمی و از سماع حظی برگرفتمی.(گلستان). || مرباسازنده.(ناظم الاطباء).

مربی. [م َ بی ی](ع ص) پرورش داده شده و پرورده شده و افزون شده.(ناظم الاطباء).

مربی. [م َ با](ع اِ) جائی که در آن تربیت می کنند و می پرورانند.(ناظم الاطباء). پرورشگاه.(یادداشت مرحوم دهخدا).

مربی. [م ُ](ع ص)آن که به بیشی خرید نماید.(منتهی الارب)(آنندراج). من یأتی الرباء.(متن اللغه). || نعت فاعلی است از ارباء.(متن اللغه). رجوع به ارباء شود.

عربی به فارسی

مربی

معلم , مربی , فرهیختار , مربا , فشردگی , چپاندن , فرو کردن , گنجاندن (با زور و فشار) , متراکم کردن , شلوغ کردن , شلوغ کردن (با امد و شد زیاد) , بستن , مسدود کردن , وضع بغرنج , پارازیت دادن , قرق شکارگاه , شکارگاه , کنسرومیوه , نگاهداشتن , حفظ کردن , باقی نگهداشتن

معادل ابجد

مربی سابق تیم سایپا

939

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری