معنی مردعابد و عارف
حل جدول
نام های ایرانی
پسرانه، آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرنچهاردهم، عارف قزوینی
لغت نامه دهخدا
عارف. [رِ] (ع ص) دانا و شناسنده. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اصطلاح عرفانی) آنکه خدا او را بمرتبت شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانیده باشد و این مقام بطریق حال و مکاشفه بر او ظاهر شده باشد نه بمجرد علم و معرفت حال. جنید گوید: عارف کسی است که حق از سر او گویا و خود ساکت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 997). ابوتراب نخشبی گوید: عارف کسی است که چیزی او را مکدر نگرداند و گفته شده است که عارف کسی است که از وجود مجازی خویش محو و فانی گشته باشد. (شرح کلمات باباطاهر ص 50) (لمع صص 35- 39). و گفته شده است که عارف کسی است که عبادت حق را ازآن جهت انجام میدهد که او را مستحق عبادت میداند نه از جهت امید ثواب و خوف از عقاب. (مصباح الهدایه ص 85). و گفته شده است که عارف کسی است که دنیا بر او تنگ باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 997):
عارفان خامش و سر بر سر زانو چو ملخ
نه چو زنبور کزو شورش و غوغا شنوند.
خاقانی.
چون نظر از بینش توفیق ساخت
عارف خود گشت و خدا را شناخت.
نظامی.
صورت حال عارفان دلق است
اینقدر بس چو روی در خلق است.
سعدی (گلستان).
عابدان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار.
سعدی (گلستان).
تمنا کند عارف پاکباز
بدریوزه از خویشتن ترک آز.
سعدی (بوستان).
|| مقابل عامی:
بساط سبزه لگدکوب شد بپای نشاط
ز بسکه عارف و عامی به رقص برجستند.
سعدی.
|| شکیبا. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج).
عارف. [رِ] (اِخ) (احمد...الزین) یکی از نویسندگان و ادباء بزرگ عرب در قرن 14 هجری و صاحب مجله ٔ عرفان صیداست. او دارای تألیفاتی مانند تاریخ صیدا وتاریخ شیعه میباشد. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1259).
فرهنگ فارسی هوشیار
دانا و شناسنده، خدا شناس
فرهنگ عمید
شناسنده، دانا،
(تصوف) کسی که خدا او را به مرتبۀ شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، کسی که عبادت حق را از آن جهت میکند که او را مستحق عبادت میداند نه از جهت امید ثواب یا خوف از عقاب، کسی که برای رسیدن به معرفت خداوند خود را ریاضت میدهد، حکیم ربانی: عاصیان از گناه توبه کنند / عارفان از عبادت استغفار (سعدی: ۸۶)،
[قدیمی] صبور، شکیبا،
فرهنگ معین
دانا، آگاه، خدا - شناس. [خوانش: (رِ) [ع.] (اِفا.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
سالک، صوفی، دانا، صاحبنظر، عالم، عریف، واقف
فارسی به ترکی
arif
واژه پیشنهادی
نظر دوخته
عربی به فارسی
کارمند داخلی , خودی , خودمانی , محرم راز
فرهنگ فارسی آزاد
عارِف، پی برنده- شناسنده- اقرار کننده- دانا- شکیبا-صبور- معروف- مجازاً خداشناس،
معادل ابجد
678