معنی مروان

لغت نامه دهخدا

مروان

مروان. [م َرْ](اِخ) تثنیه ٔ مَرو، و مراد از آن مرو شاهجان و مروالروذ است.(از اقرب الموارد)(از معجم البلدان). و رجوع به مرو شود.

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن عبداﷲبن مروان بن عبدالعزیز، از امرای بنی امیه است. به سال 505 هَ. ق. در بلنسیه در اندلس متولد شد و به سال 538 هَ. ق. منصب قضاوت آنجا یافت و به سال 538 هَ. ق. بر آنجا والی گشت و چندین شهر را متصرف شد و پس از مدتی دشمنانش بر وی دست یافتند و مدت ده سال در زندان آنان بود و چون از زندان آزاد گشت رهسپار مراکش گشت و در سال 578 هَ. ق در آنجا درگذشت.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96 از الحله السیراء).

مروان. [م َرْ](اِخ) معاویه القاری یکی از مشایخ صوفیه و معاصر با احمدبن ابی الجواری بوده است.(یادداشت مرحوم دهخدا).

مروان. [م َرْ](اِخ)(بنی...) رجوع به مروانیان شود.

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن یحیی(ابی الجنوب)بن مروان بن سلیمان بن یحیی بن ابی حفصه، مکنی به ابوالسمط و ملقب به غبار العسکر(بسبب یکی از ابیات او) و مشهور به مروان اصغر(تا با جدش اشتباه نگردد) والی و شاعربود. گویند چون جدش طعن آل علی(ع) کرد نزد المتوکل تقرب یافت و بریمامه و بحرین حکومت راند وی در حدود سال 240 هَ. ق. درگذشت.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 98). ابن الندیم دیوان او را صد و پنجاه ورقه نوشته است.

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن محمد بونی، از مردم بونه شهری به افریقیه. او راست: شرح موطاً.(یادداشت مرحوم دهخدا).

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن محمدبن مروان بن حکم اموی، مکنی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق اﷲ و مشهوربه جعدی و حمار. چهاردهمین و آخرین تن از خلفای بنی امیه در شام. به سال 72هَ. ق. در الجزیره متولد شد(پدرش والی آنجا بود) و به سال 105 هَ.ق. قونیه را فتح کرد. در سال 114 هَ. ق. هشام بن عبدالملک او را والی آذربایجان و ارمینیه و الجزیره کرد وی جنگهای بسیاری کرد تا اینکه به سال 126 هَ. ق. پس از بقتل رسیدن ولیدبن یزید مردم را به بیعت باخویش فراخواند وباسپاهی انبوه قصد شام کرد و ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و خود به سال 127 هَ. ق. به خلافت رسید. در ایام او دعوت عباسیان قوت گرفت و وی در جنگی باقحطبهبن شبیب طائی شکست خورد و به موصل گریخت و سپس به بوصیر(از اعمال مصر) رفت و به سال 132 هَ. هَ. ق. در آنجا بقتل رسید و سر او را به نزد السفاح خلیفه ٔ عباسی بردند. مردی دوراندیش و باتدبیر و شجاع بود و او را لقب حمار یا حمار الجزیره دادند بسبب جرأت و شهامتش در کارزارها و چون جعدبن درهم مانوی معلم او و فرزندانش بود او را جعدی نیز گفته اند. وی تا هنگام مبایعت مردم با سفاح عباسی مدت پنج سال و یک ماه خلافت کرد و نه ماه بعد به قتل رسید. ابن الندیم درالفهرست گوید جعد، مروان را نیز به دین مانویه آورد.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96 و الفهرست ابن الندیم).

مروان. [م َرْ](اِخ)ابن محمد ملقب به ابوالشَمَقمق، از شاعران هجوپرداز بصره. اصل او از خراسان و از موالی بنی امیه بوده است. او را با شاعران معاصرش چون بشار و ابوالعتاهیه و ابونواس اخباری است. در اوایل خلافت هارون الرشید به بغداد رفت. وی در حدود سال 200 هَ. ق. درگذشت.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 97).

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن شجاع، مکنی به ابوعمر از رواه حدیث و تابعی است.(یادداشت مرحوم دهخدا).

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن عبدالرحمان بن مروان بن عبدالرحمان الناصر اموی، ملقب به طَلیق، از امرای بنی امیه در اندلس. ادیب و شاعر بود، و مدت زیادی از عمر خود را در زندان گذراند و پس از آزادی ملقب به طلیق گشت و در حدود سال 400 هَ. ق. درگذشت.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96ازالحله السیراء و جذوه المقتبس و بغیه الملتمس).

مروان. [م َرْ](اِخ)ابن سلیمان بن یحیی بن حفصه یزید از شاعران درجه ٔ یک عرب است. جد او ابوحفصه مولای مروان بن حکم بود. مروان به سال 105 هَ. ق. متولد شد و در عصر امویان در یمامه پرورش یافت و در اوایل عصر عباسی بزیست و المهدی و هارون الرشید و معن بن زائده را مدح گفت و صلات فراوانی از آنها بگرفت و ثروتی کلان بهم زد و به سال 182 هَ. ق. در بغداد درگذشت.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95).

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن سعیدبن عبادبن حبیب بن مهلب بن ابی صفره ٔ مهلبی شاعر و از اهالی بصره بود و از یاران خلیل بن احمد بود. او را در علم نحو دستی توانا بوده است و در حدود سال 190 هَ. ق. درگذشت.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 159 شود.

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن سُراقهبن قتادهبن عمروبن احوص عامری. از شعرای جاهلی بود که اندکی قبل از طلوع اسلام درگذشت. او از معاصران ابوجهل بن هشام و ابوسفیان پدر معاویه بوده است.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95 از المرزبانی ص 395).

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن حکم بن ابی العاص ابن امیهبن عبدشمس بن عبدمناف، مکنی به ابوعبدالملک. نخستین از بنی حکم بن ابن العاص، و نسبت بنی مروان ومروانیه بدوست. وی به سال دوم هجرت در مکه متولد شدو در طائف پرورش یافت و در مدینه سکونت گزید. و در ایام خلیفه ٔ سوم از خاصان و دبیران او گشت و چون آن خلیفه بقتل رسید مروان بهمراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید. در جنگ جمل با وجود کارزار سختی که کرد با یارانش شکست خورد و متواری شد و در صفین درکنار معاویه جنگید آنگاه حضرت علی(ع) او را امان داد و پس از مبایعت با علی(ع) رهسپار مدینه گشت. معاویه او را به سال 42 هَ. ق. والی مدینه گردانید ولی عبداﷲبن زبیر وی را از این شهر اخراج نمود و او ساکن شام شد و در بسیاری از فتنه های مدینه و شام شرکت کرد. آنگاه در تدمر سکونت گزید و چون معاویهبن یزید به خلافت رسید، مروان که در این هنگام مردی مسن بود به جابیه در شمال حوران رفت و ادعای خلافت کرد و به سال 64 هَ. ق. اهالی اردن با وی بیعت کردند او رهسپار شام گشت و آنجا را به نیکی اداره نمود سپس به مصر رفت و پسر خود عبدالملک را برآنجا ولایت داد و به دمشق باز گشت. برخی گویند همسر او ام خالد در خواب بالشی برروی او قرار داد و او را خفه کرد. اونخستین کسی بودکه دینارهای شامی را سکه زد و بر آنهاآیه ٔ «قل هواﷲ أحد» را نگاشت. او را لقب «خیط باطل » میدادند بسبب درازی قامت و آشفتگی خلقت.(از الاعلام زرکلی ج 8 ص 94). مروان با اینکه در عهد حضرت رسول(ص) متولد شد به شرف لقاء مشرف نشد زیرا که همراه پدر خود بود که بطرف طائف به امر آن حضرت منفی گردید.(منتهی الارب).

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن جناح سرقسطی یهودی از علمای منطق و طب و دانای به زبان یهود و عرب. او راست تألیفی در ادویه ٔ مفرده و تعیین اوزان و مقادیر مستعمله ٔ در طب.(یادداشت مرحوم دهخدا).

مروان. [م َرْ](اِخ) ابن ابی حفصه ٔ رشیدی، مکنی به ابوالسمط یا ابوالهندام از شعرای مخضرمی است. نام او یزید و شاعری است مقل در ایام عثمان بن عفان خلیفه و اولین کس از خاندان بنومروان بن ابی حفصه است.(یادداشت مرحوم دهخدا از الفهرست ابن الندیم).ابن الندیم در الفهرست گوید: و دیوان او سیصد ورقه است. و رجوع به تاریخ الخلفاء، العقد الفرید، عیون الاخبار، ضحی الاسلام، الموشح، تاریخ سیستان ص 145 شود.

مروان. [م َرْ](اِخ)(آل...) سلسله ای از خلفای اموی که اولین آنها مروان بن حکم بوده است. رجوع به آل مروان در ردیف خود شود.

مروان. [م َرْ](اِخ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 48هزارگزی جنوب غربی گرمی و 26 هزارگزی راه گرمی به اردبیل در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 257 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، در 2 محل به فاصله ٔ 2 کیلومتر به نام مروان بالا و پائین مشهور است و سکنه ٔ مروان بالا 143 تن میباشد.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

حل جدول

مروان

آخرین خلیفه بنی امیه

نام های ایرانی

مروان

پسرانه، نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان

معادل ابجد

مروان

297

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری