معنی مرگ ناگهانی
واژه پیشنهادی
حل جدول
اجل معلق
ناگهانی
اتفاقی، یکباره، تصادفی
غیرمترقبه، غیرمنتظره، بی مقدمه، سریع
بیهوا
یکبارگی
لغت نامه دهخدا
ناگهانی. [گ َ] (ص نسبی) فجائی. بی مقدمه. سریع. (یادداشت بخط مؤلف).
- بلای ناگهانی، بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی، مرگ مفاجاه. (ناظم الاطباء):
می چاره ٔ مرگ ناگهانی است
سرمایه ٔ عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده،
(متضاد) بیوسیده
فرهنگ فارسی هوشیار
بی مقدمه، سریع، سرزده
فارسی به ایتالیایی
improvviso
فارسی به آلمانی
Abrupt [adjective]
فرهنگ فارسی آزاد
مرگ مُفاجات، مرگ بغتی و ناگهانی،
فرهنگ عمید
مردن، موت،
[مجاز] نیستی، فنا،
* مرگ موش: (شیمی) = آرسنیک
* مرگومیر: = مرگامرگ
* مرگ پایآگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود،
فارسی به عربی
فظ، مفاجی
معادل ابجد
397