معنی مزاحم
لغت نامه دهخدا
مزاحم. [م ُح ِ](ع ص) انبوهی کننده و تنگی کننده.(ناظم الاطباء). || رنج رساننده و آزار دهنده و زحمت رساننده. معارض و مانع و بازدارنده.(ناظم الاطباء).
- مزاحم شدن، آزار رسانیدن و تصدیع دادن و زحمت دادن، در تداول گفته می شود مزاحم نباشم.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ معین
(مُ حِ) [ع.] (اِفا.) باعث زحمت، آزار - دهنده.
فرهنگ عمید
کسی یا چیزی که باعث زحمت دیگری میشود، رنجرساننده،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
دست و پا گیر
مترادف و متضاد زبان فارسی
سربار، سرخر، مانع، متعرض، مخل، مصدع، موی دماغ، آزارنده، زحمترسان، بیگانه، غریبه، نامحرم
فارسی به انگلیسی
Albatross, Annoying, Besetting, Bothersome, Disruptive, Encumbrance, Party Pooper, Hindrance, Intruder, Intrusive, Molester, Obtrusive, Pest, Pestilent, Stalker, Trouble, Vexatious, Besetting
فارسی به عربی
دخیل، متعب، مزعج، مستنزف، مقرعه الباب، ملح
تعبیر خواب
شما مزاحم دیگران هستید: دارائی شما به مقدار قابل توجه ای بیشتر می شود.
دوست شما یک مزاحم واقعی است: خبرهای غیرقابل باور
نزدیکان مزاحم هستند: ناکامی در عشق
دشمنان مزاحم هستند: کارهای شما بسوی تباهی کامل می روند.
بچه ها مزاحم هستند: شما را فریب خواهند داد
مزاحم شما شده اند: خبراز راه خیلی دور
مزاحم دیگران شده اند: خوشبختی
دیگران مزاحم شما هستند: یک دشمن شما را عذاب می دهند - کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ فارسی هوشیار
زحمت رساننده، مانع و بازدارنده
فرهنگ فارسی آزاد
مُزاحِم، در سختی و تنگی قرار دهنده، زَحمت دهنده (اسم فاعل از مُزاحَمَه)،
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
وبال گردن
معادل ابجد
96