معنی مسا
لغت نامه دهخدا
مسا. [م َ](ع اِ) مساء. شبانگاه. شبانگاهان. شب. غروب. رجوع به مساء در ردیف خود شود:
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
روزم همه شب است و صباحم همه مسا.
مسعودسعد.
تو تا چو خورشید از چشم من جدا شده ای
همی سیاه مسا گرددم سپید صباح.
مسعودسعد.
ز بس بلندی ظل زمین به من نرسد
نه ام سپید صباح است و نه سیاه مسا.
مسعودسعد.
صباح و مسا نیست در راه وحدت
منم کز صباح و مسا می گریزم.
خاقانی.
علی الصباح به روی تو هر که برخیزد
صباح روز سلامت بر او مسا باشد.
سعدی.
مسای مظلم او کز برش تو برخیزی
صباح مقبل او کز درش تو بازآئی.
سعدی.
فرهنگ عمید
اول شب، سر شب، شبانگاه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اول شب، شبانگاه،
(متضاد) صباح، مغرب
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) مسا ء: علی الصباح بروی تو هر که برخیزد صباح روز سلامت برو مسا باشد. (گلستان)
معادل ابجد
101