معنی مسابقات مطرح خودروسواری پیست
حل جدول
ناسکار
لغت نامه دهخدا
پیست. (ص) پیس. ابرص. شخصی که علت برص و جذام داشته باشد. (آنندراج) (برهان). || مبروص.
پیست. (فرانسوی، اِ) محوطه یا میدانی برای دو یا اسب دوانی یا بازی. || فضا و محلی مسطح اعم از مسقف یا غیرمسقف برای رقص.
مطرح
مطرح. [م ِ رَ](ع ص) طرف مطرح، چشم دوربین.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || رمح مطرح، نیزه ٔ دراز.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || فحل مطرح، گشن که موقع منی او دور باشد از رحم ماده.(منتهی الارب)(از ناظم الاطباء)(از ذیل اقرب الموارد).
مطرح. [م ُ رِ](ع ص) آن که می افکند و دور میگرداند.(ناظم الاطباء).
مطرح. [م ُ طَرْ رَ](ع ص) افکنده شده و دور کرده شده.(ناظم الاطباء). و رجوع به تطریح شود. || نااستوارخلقت.(از ذیل اقرب الموارد)(از لسان العرب). || قول مطرح، قولی که بدان توجه نشود.(از اقرب الموارد). || بنای طویل و دراز.(آنندراج)(ناظم الاطباء).
مطرح. [م َ رَ](ع اِ) جای انداختن چیزی. ج، مطارح.(غیاث)(ناظم الاطباء)(آنندراج). جای و مقام و محل و جای نهادن چیزی وجای طرح.(ناظم الاطباء). جایی که چیزی در آن اندازند.(از اقرب الموارد). || جایگاه. قرارگاه. خاصه جائی که حیوانات در آن بسر برند:
هر روز شدی و گوسفندی
در مطرح آن سگان فکندی.
نظامی(لیلی و مجنون چ وحید ص 17).
زاهد قدری گیاه سوده
از مطرح آهوان دروده.
نظامی.
شاه در مطرح ایستاده چو شیر
استرش رقص بر گرفته به زیر.
نظامی.
|| کمینگاه طرح شکار.(گنجینه ٔ گنجوی):
که چون بایدم مطرحی ساختن
شکاری در آن مطرح انداختن.
نظامی(از گنجینه ٔ گنجوی).
|| دربیت زیر، اسم آلت و اینجا کمان مقصود است و تنگی مطرح اشاره به کشیدن کمان است چون هنگام کشیدن پهنای آن تنگ میشود.(حاشیه ٔ هفت پیکر چ وحید ص 24):
تنگی مطرحش به تیر دو شاخ
کرده بر شیر شرزه گور فراخ.
نظامی(هفت پیکر ایضاً).
|| کیسه و ظرف صیادان که صید را گرفته در آن نگاهدارند.(غیاث)(آنندراج). کیسه و خریطه ای که صیادان صید را گرفته در آن نگاهدارند.(ناظم الاطباء). || مفرش. ج، مطارح.(اقرب الموارد).
- مطرح کردن، به میان آوردن بحثی را. پیش کشیدن موضوعی را برای بررسی و تحقیق. به شور گذاشتن: امروز وزیر دارائی لایحه ٔ بودجه ٔ کشور را در هیئت دولت یا مجلس... مطرح کرد.
فرهنگ عمید
گویش مازندرانی
خیس خوردن، خیساندن حبوبات قبل از طبخ
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
2426