معنی مساعده
فرهنگ معین
(اِمص.) یاری، پیش پرداخت. [خوانش: (مُ عِ دَ یا دِ) [ع. مساعده]]
فرهنگ عمید
پیشپرداخت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرمون، بیعانه، پیشپرداخت، پیشمزد، تقاوی
فارسی به انگلیسی
Advance, Start, Subsidy
فارسی به عربی
اسکان، تقدم
فرهنگ فارسی هوشیار
مساعده و مساعدت در فارسی: فریاتش فریات یارمندی یاری، پیش پرداخت زبانزد اواری، همراهی ، مبلغی پیشکی پرداختن پیش پرداخت، (اسم) پولی که پیشکی پردازند پیش پرداخت.
فارسی به آلمانی
Unterkunft, Vorangehen
معادل ابجد
180