معنی مسافرت

لغت نامه دهخدا

مسافرت

مسافرت. [م ُ ف َ رَ](ع اِمص) مسافره.سفر. سفار. سفرکردگی و بیرون شدگی از خانه و وطن خودموقتاً به جایی دیگر که پس از چند زمانی بازگردد و مراجعت کند.(ناظم الاطباء). و رجوع به مسافره شود.

فرهنگ معین

مسافرت

(مُ فِ رَ) [ع. مسافره] (مص ل.) از شهر یا کشوری به شهر یا کشور دیگر رفتن.

فرهنگ عمید

مسافرت

از شهری به شهر دیگر رفتن، سفر کردن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مسافرت

رهسپاری

مترادف و متضاد زبان فارسی

مسافرت

جهانگردی، سفر، سیاحت، سیر،
(متضاد) حضر

فارسی به انگلیسی

مسافرت‌

Journey, Swing, Travel, Trip, Voyage

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

مسافرت

تحرک، جوله، رحله، سفر

فرهنگ فارسی هوشیار

مسافرت

(مصدر) از شهر یا کشوری بشهر و کشور دیگر رفتن سفر کردن.

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

مسافرت

Fahre (f), Reise (f), Reisen

معادل ابجد

مسافرت

781

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری