معنی مستعصم
لغت نامه دهخدا
مستعصم. [م ُ ت َ ص ِ](ع ص) نعت فاعلی از استعصام. آنکه سخت می گیرد چیزی را و ضبط می کند.(ناظم الاطباء)(منتهی الارب). مستمسک و چنگ درزننده به کسی یا به چیزی.(اقرب الموارد).
- مستعصم باﷲ، چنگ درزننده و آویزنده و مستمسک به خداوند. رجوع به استعصام شود.
مستعصم. [م ُ ت َ ص ِ](اِخ) آخرین خلیفه ٔ عباسی:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین.
سعدی.
رجوع به مستعصم باﷲ شود.
فرهنگ معین
(مُ تَ ص) [ع.] (اِفا.) چنگ زننده، پناه برنده.
حل جدول
چنگ زننده
مترادف و متضاد زبان فارسی
پناهجو، پناهخواه، متوسل، ملتجی
فرهنگ فارسی هوشیار
چنگ در زننده، پناه برنده (اسم) چنگ در زننده پناه برنده جمع:مستعصمین.
فرهنگ فارسی آزاد
مُستَعصِم، پناه برنده، مُلتَجِی، کسی که طلب حفظ و حمایت می کند،
معادل ابجد
700