معنی مستعین

لغت نامه دهخدا

مستعین

مستعین. [م ُ ت َ](ع ص) نعت فاعلی از استعانه. اعانت خواهنده و مددجوینده.(غیاث)(اقرب الموارد). یاری خواهنده. مددخواهنده. کمک خواهنده. یاری طلب. یاری جو. یاری خواه:
چه گوئی بود مستعین مستعان گر
نباشد چنین مستعین مستعان را.
ناصرخسرو.
منم مستعین محمد به مشرق
چه خواهی از این مستعین محمد.
ناصرخسرو.
ای همه هستی که هست از کف تو مستعار
نیست نیازی که نیست بر در تو مستعین.
خاقانی.
ای فلک را رفعت تو مستعار
مستعانم شو که هستم مستعین.
خاقانی.
و رجوع به استعانه شود.


مستعین با

مستعین با. [م ُ ت َ ن ُ بِل ْ لاه](اِخ)(الَ...) لقب احمدبن یوسف بن احمدبن سلیمان بن محمدبن هود، چهارمین تن از ملوک هود در اندلس. وی به سال 478 هَ. ق. بعد از درگذشت پدرش به حکومت رسید و در عهد او جنگهای سختی رخ دادو سرانجام در سال 503 در یکی از جنگهایی که در بیرون شهر سرقسطه با دشمنان خود می کرد بقتل رسید.(از الاعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 259 از ابن خلدون و نفح الطیب).

مستعین با. [م ُ ت َ ن ُ بِل ْ لاه](اِخ)(الَ...) لقب سلیمان بن محمدبن هودبن عبداﷲبن موسی، مولای ابوحذیفه ٔ جذامی، مکنی به ابوایوب و مؤسس دولت آل هود در اندلس. وی به سال 410 هَ.ق. هنگامی که حکومت امویان در اندلس رو بضعف گذاشته بود بر شهر تطیله مستولی گشت و سپس برخی شهرهای دیگر را نیز تصرف نمود و به سال 431 هَ. ق. سرقسطه را نیز اشتغال کرد و به سال 438 ق. درگذشت.(از الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 196 از البیان المغرب و ابن خلدون).

مستعین با. [م ُ ت َ ن ُ بِل ْ لاه](اِخ)(الَ...)لقب ابراهیم بن علی بن عثمان بن یعقوب مرینی، مکنی به ابوسالم، از ملوک بنی مرین در مغرب اقصی. در حدود سال 760 هَ. ق. در مغرب با او بیعت شد و بعد از وقایع بسیاری که برای او رخ داد پس از دو سال و سه ماه و پنج روز به سال 762 به قتل رسیده.(از الاعلام زرکلی ج 1 ص 46 از الاستقصاء و الحلل الموشیه و جذوهالاقتباس).

مستعین با. [م ُ ت َن ُ بِل ْ لاه](اِخ)(الَ...) لقب عباس بن محمدبن ابی بکربن سلیمان، مکنی به ابوالفضل، از خلفای دولت عباسی ثانی در مصر. به سال 808 هَ. ق. بعد از درگذشت پدرش با وی بیعت شد. به سال 815 توسط اتابک شیخ محمودی با داشتن عنوان خلافت در قلعه ٔ جبل بازداشت شد و بعد از یک سال از خلافت نیز خلع گشت و به زندان اسکندریه منتقل شد و در سال 833 هَ. ق. در سن چهل سالگی در این شهر به مرض طاعون درگذشت.(از الاعلام زرکلی ج 4 ص 39 از تاریخ الخمیس و التبرالمسبوک و الضوءاللامع).

مستعین با. [م ُ ت َن ُ بِل ْ لاه](اِخ)(الَ...) لقب سلیمان بن حکم بن سلیمان بن عبدالرحمان الناصر اموی، مکنی به ابوایوب. دوازدهمین خلیفه ٔ اموی در اندلس اسپانیا. وی به سال 354 هَ. ق. متولد شد و در سال 399 بعد از بقتل رسیدن عمش هشام بن سلیمان با او بیعت شد و لقب المستعین باﷲگرفت. در سال 403 وارد قرطبه شد و در آنجا به الظافر بحول اﷲ نیز ملقب گشت. او در سال 407 هَ. ق. بدست علی بن حمود حاکم طنجه و سبته بقتل رسید و با درگذشت وی مدت هفت سال ذکر بنی امیه بر منابر اندلس متروک گشت. المستعین باﷲ شخصی ادیب و شاعر بود.(از الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 184 از البیان المغرب و جذوهالمقتبس).

مستعین با.[م ُ ت َ ن ُ بِل ْ لاه](اِخ)(الَ...) لقب احمدبن محمدبن معتصم بن هارون الرشید، مکنی به ابوالعباس، دوازدهمین تن از خلفای عباسی. وی به سال 219 هَ. ق. در سامراء متولد شد و در همین شهر اقامت گزید و در سال 248 بعد از درگذشت المنتصربن المتوکل در همین شهر باوی بیعت شد. در عهد خلافت او شورشهای بسیاری در سرزمین خلافت رخ داد از جمله برخی از مردم شورشی توانستندالمعتز را که در سامراء زندانی بود از زندان رها سازند و با او بیعت کنند و برای کشتن المستعین روانه ٔ بغداد گشتند. المستعین چون چنین دید از خلافت کناره گرفت و در اوایل سال 252 با گرفتن مقداری از اموال همراه خانواده ٔ خود رهسپار شهر واسط گشت و بعد از ده ماه از آنجا به القاطول منتقل شد و بدست حاجب المعتزبنام سعیدبن صالح بقتل رسید.(از الاعلام زرکلی ج 1 ص 193 از الیعقوبی و الطبری و المسعودی و ابن الاثیر).


احمد

احمد. [اَ م َ] (اِخ) مستعین باللّه مکنی به ابوالعباس. دوازدهمین خلیفه ٔ عباسی (248- 251 هَ. ق.). رجوع به مستعین... شود.


ابوالعباس

ابوالعباس. [اَ بُل ْ ع َب ْ با] (اِخ) احمد مستعین. دوازدهمین خلیفه ٔ عباسی از سال 248 تا 251 هَ. ق. رجوع به مستعین... شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

مستعین

یاری خواهنده (اسم) استعانت کننده یاری خواهنده: ای همه هستی که هست از کف تو مستعار نیست نیازی که نیست بر در تو مستعین. (خاقانی)

فرهنگ معین

مستعین

(مُ تَ) [ع.] (اِفا.) یاری خواهنده.

حل جدول

مستعین

یاری خواهنده


یاری خواهنده

مستعین

فرهنگ عمید

مستعین

کسی که از کسی یاری بخواهد، یاری‌خواهنده،

فرهنگ فارسی آزاد

مستعین

مُستَعِین، کمک خواهنده، عَون و مَدَد جوینده،

معادل ابجد

مستعین

630

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری