معنی مسموع
لغت نامه دهخدا
مسموع. [م َ](ع ص) شنیده شده.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). شنوده.(آنندراج). شنیده.(یادداشت مرحوم دهخدا):
به گوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه ٔ بربط شنیدن.
(منسوب به ناصرخسرو).
- از قرار مسموع(به قرار مسموع)، بطوریکه شنیده شده.
|| قابل استماع. سزاوار شنیدن وگوش دادن و برآوردن.(ناظم الاطباء). قابل قبول و پذیرفتن: آنگاه انابت مفید نباشد نه راه بازگشتنی مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع.(کلیله ودمنه).
- مسموع القول، مسموع الکلمه. که قولش قابل قبول و پذیرفتن است.
- || که گفتارش مطاع است.
- مسموع الکلمه، مسموع القول. و رجوع به ترکیب مسموع القول شود.
مسموع گردیدن
مسموع گردیدن. [م َ گ َ دی دَ](مص مرکب) مسموع افتادن. مسموع شدن.
مسموع شدن
مسموع شدن. [م َ ش ُ دَ](مص مرکب) به گوش آمدن. شنیده شدن.(یادداشت مرحوم دهخدا). مسموع افتادن. مسموع گردیدن. و رجوع به مسموع افتادن و مسموع گردیدن شود.
مسموع افتادن
مسموع افتادن. [م َ اُ دَ](مص مرکب) شنیده شدن. به گوش آمدن. مسموع شدن. مسموع گردیدن. و رجوع به مسموع شدن و مسموع گردیدن شود. || پذیرفته شدن: و اگر در آمدن تعلل نمائی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد.(ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ص 372). || برآورده شدن.(ناظم الاطباء).
فارسی به انگلیسی
Audible, Valid
فرهنگ عمید
شنیده، شنیدهشده،
واژه پیشنهادی
شنیده
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) شنیده شده، برآورده شده.
حل جدول
شنیده
مترادف و متضاد زبان فارسی
شنیده، شنیدهشده، شنیدنی، قابل شنیدن
مسموع افتادن
شنیده شدن، مسموع شدن، به گوش رسیدن، پذیرفته شدن، مورد قبول قرار گرفتن
عربی به فارسی
شنیدنی , سمعی
فرهنگ فارسی هوشیار
شنوده نیوشیده نیوشه (اسم) شنیده شده شنیده
مسموع گردیدن
(مصدر) شنیده شدن، پذیرفته شدن: و اگر در آمدن تعلل نمایی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد.
مسموع افتادن
شنیده شدن، پذیرفته شدن (مصدر) شنیده شدن، پذیرفته شدن: و اگر در آمدن تعلل نمایی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد.
فرهنگ فارسی آزاد
مَسمُوع، شنیده شده، شنیده، قبول شده،
معادل ابجد
216