معنی مشاور
لغت نامه دهخدا
مشاور. [م َ وِ](ع اِ) ج ِ مَشاره، به معنی یک کرد زمین.(آنندراج)(از اقرب الموارد).ج ِ مشاره و مشور.(ناظم الاطباء). مشاویر.(منتهی الارب). مشائر.(اقرب الموارد). و رجوع به مشاره شود.
مشاور. [م ُ وِ](ع ص) کنکاش کننده.(آنندراج)(ناظم الاطباء). مشیر و وزیر مشورت کرده شده و پنددهنده و پندگوینده.(از ناظم الاطباء). رأی زننده. مشورت کننده. رای زن. کسی که طرف شور و مشورت قرار گیرد.
- مشاور حقوقی، که در امور حقوقی راهنمائی کند و راه برخورداری از قوانین موضوعه را نشان دهد.
- مشاورمالی و اقتصادی، که در امور بانکی، بازرگانی و تولیدی و جز اینها راهنمائی و اظهار نظر کند.
- مهندس مشاور، مهندسی که در کارهای ساختمانی، کشاورزی، فنی و جز اینها، با او مشورت کنند و از تجربه و تخصص او بهره مند گردند.
- وزیر مشاور، وزیری که نخست وزیر در کارهای گوناگون با او مشورت کند و از او نظر خواهد.
- وکیل مشاور، وکیل دادگستری که در امور حقوقی با او شور کنند.
فرهنگ معین
(مُ وِ) [ع.] (اِفا.) مشورت کننده، طرف شور.
فرهنگ عمید
مشورتکننده، کنکاشکننده،
طرف شور، رایزن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
رایزن، هم سگال
کلمات بیگانه به فارسی
رایزن
مترادف و متضاد زبان فارسی
رایزن، مستشار، مشار، مشیر، پیشکار
فارسی به انگلیسی
Consultant, Counsel, Counsellor, Counselor
فارسی به عربی
مستشار
فرهنگ فارسی هوشیار
کنکاش کننده، مشیر و وزیر مشورت کرده شده و پند دهنده و پند گوینده، رای زن
فرهنگ فارسی آزاد
مُشاوِر، مشورت کننده،
مُشاوِر، عنوان عظیم و پُر مسؤولیت خدمتی است که بیت العدل اعظم الهی مَعَ کثیری وظائِف مهمّه روحانی و خدمتی به قلیلی از خدّام برازنده امر الهی در هر قارّه برای دوره ای معین و قابل تکرار عطا می فرمایند. هر یک از مشاورین (که تعدادشان در موقع تحریر این سطور (143 بدیع) به 72 نفس محترم بالغ شده) عضو هیئت مشاورین قاره ای میباشند و دارای معاونین (هیئت معاونت) و مساعدین متعدّد هستند و "هیئتهای انتصابی مشاورین قاره ای" و در رأس آنها مجمع جلیل و عالی "دارالتبلیغ بین المللی" از ارکان مهمه نظم اداری محسوبند،
فارسی به ایتالیایی
consulente
معادل ابجد
547