معنی مشایم
لغت نامه دهخدا
مشایم. [م َ ی ِ](ع اِ) مشیم. ج ِ مَشیمه.(از اقرب الموارد)(منتهی الارب). و رجوع به مشیمه شود.
مشیمة
مشیمه. [م َ م َ](ع اِ)(از «ش ی م ») آتون، و آن پوستی است که بچه در وی باشد در رحم. ج، مشیم، مشایم.(منتهی الارب)(آنندراج)(از ناظم الاطباء).پوست رقیق که بر بچه وقت ولادت پیچیده می باشد.(غیاث). آن پوست که بچه در آن بود.(مهذب الاسماء). غشاء نوزاد انسان است که هنگام تولد با آن از بطن مادر خارج می شود.(از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || نام پرده ٔ ششم از هفت پرده های چشم.(غیاث)(آنندراج). رجوع به مشیمیه و ماده ٔ بعد شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
مشیمه در فارسی یارک یوگان پرده ی زهدان بچه دان آون (اسم) پرده ای که بچه تا هنگامی که در شکم مادر است در آن قرار دارد. این پرده بهنگام تولد کودک باوی بیرون آید بچه دان جمع: مشائم (مشایم) . یا مشیمه دنیا. آسمان، آفتاب. یا مشیمه شب. شب که مانند زنی آبستن است: برشکافد صبا مشیمه شب طفل خونین بخاور اندازد. (خاقانی)
معادل ابجد
391