معنی مشمول

لغت نامه دهخدا

مشمول

مشمول. [م َ](ع ص) آب و شراب که بر وی شمال وزیده باشد.(منتهی الارب)(آنندراج). بادشمال خورده.(از اقرب الموارد). غدیری که باد شمال بر آن وزیده و سرد شده باشد. و نیز کسی که باد شمال به آن رسیده باشد. ج، مشمولون.(ناظم الاطباء). شراب و آب ایازخورده. شراب و آب شمال وزیده. آنکه باد شمال بر او وزیده و خنک شده باشد.(یادداشت مؤلف). || مرد خوشخوی.(از منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || از همه سو فراگرفته شده و احاطه کرده شده.(غیاث)(ناظم الاطباء): در آغاز جوانی بدین خدمت سرافراز شده مشمول نوازش و مورد تربیت بود.(عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ص 165). || داخل شده در حکمی یا گروهی. || جوان ایرانی که به سن قانونی برای ورود به نظام وظیفه رسیده باشد.

فرهنگ معین

مشمول

فراگرفته شده، شامل شده، کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِ مف.)]

فرهنگ عمید

مشمول

فراگرفته‌شده، در‌برگرفته‌شده، احاطه‌شده،
جزء حکم یا گروهی،

حل جدول

مشمول

شامل شونده

مترادف و متضاد زبان فارسی

مشمول

شمول، فراگیر، سرباز، سن سربازی

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

مشمول

شامل، مسوول قانونیا

فرهنگ فارسی هوشیار

مشمول

احاطه شده، در برگرفته شده

فرهنگ فارسی آزاد

مشمول

مَشمُول، شامل شده، عموم را فرا گرفته، دربر گرفته، نیک خوی و خوش اخلاق، بادِ شمال خورده، در فارسی به جوانی که قانونی خدمت نظام شامل حالش گردد نیز مشمول می گویند،

معادل ابجد

مشمول

416

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری