معنی مشکات
لغت نامه دهخدا
مشکات. [م ِ](ع اِ) طاقی فراخ که درآن چراغ نهند و قندیل گذارند.(از غیاث)(از آنندراج). مأخوذ از مشکوه تازی و بمعنی آن.(ناظم الاطباء). مشکاه. آلتی که در آن چراغ و قندیل گذارند... رسم الخط صحیح این کلمه در عربی مشکاه و رسم الخط قرآنی مشکوه است ولی نویسندگان ایرانی آن را مانند حیات و زکات، «مشکات » نویسند. و رجوع به مشکاه و مشکوه شود.
ابوعبدا
ابوعبدا. [اَ ع َ دِل ْ لاه] (اِخ) خطیب ملقب به ولی الدین. او راست: مشکات المصابیح که در 737 هَ. ق. از آن فراغت جسته و کتاب اسماء رجال المشکات.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(مِ) [ع. مشکاه] (اِ.) جایی که در آن چراغ بگذارند.
فرهنگ عمید
منفذ و جایی که در آن چراغ بگذارند، هرجایی که در یا روی آن چراغ گذاشته شود،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
761