معنی مصف
لغت نامه دهخدا
مصف.[م َ ص َف ف](ع اِ) جای صف زدن.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). جای صف برکشیدن. موضع صف. صف کشیدنگاه.(یادداشت مؤلف). || جای صف زدن در جنگ. ج، مصاف.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج).میدان جنگ. رزمگاه. ناوردگاه. || توسعاً، جنگ. ج، مصاف.(ناظم الاطباء). و رجوع به مصاف شود.
فرهنگ معین
جای صف زدن، میدان جنگ، رزمگاه، جمع مصاف. [خوانش: (مَ صَ فّ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
جای صف بستن،
میدان جنگ، محل کارزار،
حل جدول
میدان جنگ
فرهنگ فارسی هوشیار
رده گاه، رزمگاه میدان جنگ (اسم) جای صف زدن، میدان جنگ رزمگاه جمع: مصاف.
فرهنگ فارسی آزاد
مَصَف، محل چنگ و نبرد صف های رزمی، محل استقرار صفوف جنگی (جمع: مَصاف)،
معادل ابجد
210