معنی مصلحتی
لغت نامه دهخدا
مصلحتی. [م َ ل َ ح َ](ص نسبی) منسوب به مصلحت. از روی مصلحت. بنابه مصلحت.
- کَرِ مصلحتی، که برحسب مقتضای حال خود را ناشنوا یا سنگین گوش معرفی کند. آنکه به دروغ، دانستن امری را ندانسته و ناشنوده نمودن خواهد.(یادداشت مؤلف).
- امثال:
کر مصلحتی دوا ندارد.(امثال و حکم دهخدا). رجوع به مصلحت شود.
||(حامص) مصلحت بودن: بدان که آن بی صبری ترک کنی دلیل آن نکند که تو را یقینی نیست که آن مصلحت است و یا تصدیق نکرده باشی در مصلحتی ِ آن.(معارف بهاء ولد ص 488).
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Prudential
فارسی به عربی
مستحسن
معادل ابجد
578