معنی مطالبه

لغت نامه دهخدا

مطالبه

مطالبه. [م ُ ل َ ب َ / ل ِ ب ِ](از ع، اِمص) مطالبه. خواستن چیزی یا حق خود را از کسی. طلب نمودن چیزی از کسی. خواستن چیزی از کسی:
آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید
با آدمی مطالبه ٔ نان همان کند.
خاقانی(دیوان چ سجادی ص 860).
- مطالبه کردن، طلب کردن و خواستن چیزی یا حقی را از کسی: بقالی را درمی چند بر صوفیان گردآمده بود در واسط و هر روز مطالبه کردی.(گلستان).

فرهنگ معین

مطالبه

(مُ لَ بَ یا بِ) [ع. مطالبه] (اِمص.) خواستن، طلب کردن. ج. مطالبات.

فرهنگ عمید

مطالبه

چیزی از کسی طلب کردن، خواستن،
حق خود را خواستن،

حل جدول

مطالبه

خواستن طلب خود از کسی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مطالبه

هم خواهی، دادخواست، درخواست

مترادف و متضاد زبان فارسی

مطالبه

ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب، جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

مطالبه

ادعاء، مطلب، اِدَّعاءٌ

فرهنگ فارسی هوشیار

مطالبه

خواستن و طلب نمودن چیزی را از کسی، حق خود را خواستن

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

مطالبه

87

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری