معنی معادل فارسی اتوبیوگرافی

حل جدول

معادل فارسی اتوبیوگرافی

سرگذشت خود، سرگذشت من، شرح حال خودی شرح حال من،

سرگذشت خود، سرگذشت من، شرح حال خودی شرح حال من


اتوبیوگرافی

شرح حالی که خود شخص بنویسد


معادل فارسی مایکروویو

تندپز


معادل فارسی هیدروتراپی

آب‌درمانی


معادل فارسی ژیروسکوپ

دوران نما


معادل فارسی ژئولوژی

زمین‌شناسی


معادل فارسی تاکتیک

راهبرد


معادل فارسی اتیکت

بهانما


معادل فارسی پرسپکتیو

دورنما


معادل فارسی پارکومتر

توقف سنج


معادل فارسی بن

بهابرگ

فرهنگ معین

اتوبیوگرافی

(اُ تُ گِ) [فر.] (اِ.) شرح حالی که خود شخص بنویسد، زندگینامه خود - نوشت، سرگذشت خود، شرح حال خود (فره).

فرهنگ عمید

اتوبیوگرافی

زندگی‌نامۀ خودنوشت،

فرهنگ فارسی هوشیار

اتوبیوگرافی

شرح حال بزرگان که خودشان بنویسند

معادل ابجد

معادل فارسی اتوبیوگرافی

1232

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری