معنی معادل فارسی ارگان
حل جدول
ترجمان
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی اتیکت
بهانما
معادل فارسی پرسپکتیو
دورنما
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
معادل فارسی بن
بهابرگ
لغت نامه دهخدا
ارگان. [اُ] (فرانسوی، اِ) (از یونانی ارگانن) عضو. کارمند. || مُبیِّن افکار گروهی: روزنامه ٔ شوری ارگان حزب اجتماعیون بود.
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) عضو، اندام،
سازمان، نهاد، تشکیلات،
نشریهای متعلق به یک حزب یا گروه خاص که بیانکنندۀ اندیشهها و اهداف آن حزب سیاسی است،
فرهنگ فارسی هوشیار
اندام، کارمند
فرهنگ معین
کارمند، عضو، اندام، نشریه ای که بیان کننده اندیشه ها و دیدگاه های یک سازمان یا حزب خاص باشد، ترجمان. (فره). [خوانش: (اُ) [فر.] (اِ.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
نشریه، اعضا، پرسنل
فارسی به عربی
عضو
معادل ابجد
768