معنی معادل فارسی اپلی کیشن
حل جدول
درخواست نامه
اپلی کیشن ارتباطى
تانگو
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی مابعدالطبیعه
متافیزیک
معادل فارسی تاکتیک
راهبرد
معادل فارسی پیس
نمایشنامه
معادل فارسی آتلیه
کارگاه
معادل فارسی اتیکت
بهانما
معادل فارسی پرسپکتیو
دورنما
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
معادل فارسی بن
بهابرگ
لغت نامه دهخدا
کیشن. [ش َ] (اِ) پالهنگ. || سرب و رصاص. (ناظم الاطباء). سرب، ولی شاهدی این معنی را تأیید نکرده است. (از اشتینگاس).
معادل ابجد
919