معنی معادل فارسی بانداژ
حل جدول
باندپیچی، نوارپیچی
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی اتیکت
بهانما
معادل فارسی پرسپکتیو
دورنما
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
معادل فارسی بن
بهابرگ
لغت نامه دهخدا
بانداژ. (فرانسوی، اِمص) زخم بندی. بستن جراحت و خستگی. خسته بندی. بستن زخم و عضو مجروح و شکسته. و رجوع به باند شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
نوارپیچی
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) زخم رو باز یا قسمتی از بدن را با نوار مخصوص بستن، باندپیچی (فره).
فرهنگ عمید
بستن زخم یا اندام آسیبدیدۀ بدن با باند، باندپیچی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
نوارپیچی، باندپیچی
واژه پیشنهادی
زخم بندی
معادل ابجد
1554