معنی معادل فارسی بی ینال

لغت نامه دهخدا

ینال

ینال. [ی َ] (اِخ) نام قلعه ای است به حدود کردوان از ناحیت شروان [به اران] که خزینه و خواسته ٔ شروانشاه بدانجا بوده است. (از حدود العالم).

ینال. [ی َ] (ترکی، اِ) ولیعهد. نایب السلطنه. (یادداشت مؤلف): هر رئیسی از رؤسای ترک را اعم از سلاطین و دهقانان ینالی است. (مفاتیح). و رجوع به ینالتکین شود. || لقبی از القاب امراء ترک (و جناس آوردن با نالیدن، تقدیم یاء ینال را بر نون تأیید می کند). (یادداشت مؤلف):
کوه از غم بی باکی و طغیان تو نالد
بیهوده تو چون در غم طوغان و ینالی.
ناصرخسرو.
بر آزادگان کبر داری ولیکن
ینال و تکین را ینال و تکینی.
ناصرخسرو.
از بندگان حضرت شاهان سپر فکنده
قیصر کم از یماکش سنجر کم از ینالش.
خاقانی.
|| مجازاً، مُغُل. ترک. (یادداشت مؤلف):
زشت بُوَد بودن آزاده مرد
بنده ٔ طوغان و عیال ینال.
ناصرخسرو.
هستم ز نسل ساسان نز تخمه ٔ تکین
هستم ز صلب کسری نز دوده ٔ ینال.
مجد همگر.
|| مجازاً، غلام ترک. غلام مغولی:
بر آزادگان کبر داری ولیکن
ینال و تکین را ینال و تکینی.
ناصرخسرو.

ینال. [] (اِخ) کنیزکی ازآن ِ مؤیدالملک ابوبکر نظام الملک وزیر که به گفته ٔ صاحب لباب الالباب: جمال او رشک بتان چین و فرخار بود و دل او بسته ٔ مهر و معتکف چهر او بود لغز در معنی او گفت و اگرچه مشهور است اماایراد کرده آمد، چه در غایت لطف و نهایت طرف است:
علینا نقش کن بر زر بکن حرفی از او کمتر
پس آن لامش به آخر بر بگفتم نام آن دلبر.
(لباب الالباب ج 1 ص 68).

نام های ایرانی

ینال

پسرانه، سردار، رئیس به ویژه سردار ترک نژاد

معادل ابجد

معادل فارسی بی ینال

599

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری