معنی معادل فارسی تاکسی درمیست
حل جدول
آکنده ساز
معادل فارسی تاکسی درمی
آکنده
معادل فارسی تاکسی درمی کردن
آکنده سازی
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی تاکتیک
راهبرد
معادل فارسی اتیکت
بهانما
معادل فارسی پرسپکتیو
دورنما
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
معادل فارسی بن
بهابرگ
ترکی به فارسی
تاکسی
لغت نامه دهخدا
تاکسی. (فرانسوی، اِ) کلمه ٔ فرانسه متداول در زبان فارسی است و اختصار کلمه ٔ «تاکسی -اتو» میباشد. اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر برد.
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) اتومبیل کرایه ای که مسافران را در داخل شهر از نقطه ای به نقطه دیگر برد.،~متر دستگاهی که در تاکسی نصب می شود برای نشان دادن مقدار مسافت پیموده شده تا براساس آن نرخ کرایه مسافر تعیین شود.،~ تلفنی نوعی تاکسی که به وسیله تلفن آن را فرامی
معادل ابجد
1701