معنی معادل فارسی تست کردن
حل جدول
آزمودن
معادل فارسی تست
آزمونه
آزمون، آزمونه
آزمون
معادل فارسی نان تست
نان برشتی
معادل فارسى تست
آزمونه
معادل فارسی فریزر کردن
منجمد کردن
معادل فارسی تاکسیدرمی کردن
آکنده سازی
معادل فارسی فاکس کردن
دور نگاری
دورنگاری
واژه پیشنهادی
آزمونه
لغت نامه دهخدا
تست کردن. [ت ِ ک َ دَ] (مص مرکب) امتحان کردن، آزمایش کردن. رجوع به تِست در همین لغت نامه شود.
تست
تست. [ت َ] (اِ) پیاله و مشربه. (ناظم الاطباء). شاید مصحف طست باشد.
تست. [ت ِ] (انگلیسی، اِ) کلمه ای است انگلیسی که اخیراً در زبان فارسی متداول شده وبمعنی امتحان و آزمایشی است که در مورد شناسائی استعدادهای طبیعی یا اکتسابی افراد بکار برند. و امتحان شونده باید از طریق جستن قرائن و شواهد موجود در تست پرسش ها را تکمیل کند و جواب صحیح بدهد. این نوع امتحان بر مبنای پرسش های کوتاه و فراوان استوار است.
فرهنگ فارسی هوشیار
آزمایش کردن
معادل ابجد
1630