معنی معادل فارسی حق التدریس
حل جدول
آموزانه
حق التدریس
آموزانه
معادل فارسی حق التحقیق
پژوهانه
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی اتیکت
بهانما
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
لغت نامه دهخدا
حق التدریس. [ح َق ْ قُت ْ ت َ] (ع اِ مرکب) پاداشی که بمدرس دهند برای درس گفتن. حق التعلیم.
فرهنگ فارسی هوشیار
پاداشی که به مدرس دهند برای درس گفتن، حق التعلیم
فرهنگ واژههای فارسی سره
آموزانه
فرهنگ معین
(~ُ. تَّ) [ع.] (ص مر.) وجهی که در ازای تدریس به استاد و آموزگار پرداخت شود، آموزانه (فره).
فرهنگ عمید
کارمزدی که به مدرس در برابر تدریس پرداخت میشود،
کلمات بیگانه به فارسی
آموزانه
معادل ابجد
1309