معنی معادل فارسی رزومه/ سی وی
حل جدول
کارنامک
معادل فارسی رزومه
کارنامک
معادل فارسی رزومه/ ابسترکت
چکیده
رزومه
کارنامک
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی اتیکت
بهانما
معادل فارسی پرسپکتیو
دورنما
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
واژه پیشنهادی
کارنامک
لغت نامه دهخدا
وی وی. [وُ وُ] (صوت) در تداول کلمه ٔ دال بر تعجب است و حیرت. (فرهنگ فارسی معین):
به حیرت گفت زال مولع زر
که وی وی جان مادر! جان مادر!
نزاری.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کلمه دال بر تعجب و حیرت: ((بحیرت گفت زال مولع زر که وی وی جان مادر خ جان مادر خ)) (نزاری از قول زنی فرنظا. )
فرهنگ عمید
مقدار، اندازه،
افزایش چیزی به چند برابر: ده وی (= ده برابر)،
* وی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] افزایش پیدا کردن،
معادل ابجد
840