معنی معادل فارسی ضمیر

فارسی به عربی

ضمیر

انا، ضمیر

لغت نامه دهخدا

ضمیر

ضمیر. [ض ِم ْ می] (ع اِ) نهانی. || راز. (منتهی الارب). نهفت.

ضمیر. [ض َ] (اِخ) همدانی. شاعر. اوراست منظومه ٔ شمع و پروانه. (کشف الظنون ج 2 ص 70).

ضمیر. [ض َ] (اِخ) شهری است به شحر از اعمال عمان نزدیک دغوث. (معجم البلدان).

عربی به فارسی

ضمیر

وجدان , ضمیر , ذمه , باطن , دل , هوشیار , بهوش , اگاه , باخبر , ملتفت , وارد

معادل ابجد

معادل فارسی ضمیر

1546

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری