معنی معادل فارسی مکانیزه
حل جدول
ماشینی
مکانیزه
ماشینی، خودکار
ماشینی شده
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی اتیکت
بهانما
معادل فارسی پرسپکتیو
دورنما
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
لغت نامه دهخدا
مکانیزه. [م ِ زِ](فرانسوی، ص) کاری با ماشین انجام یافته چنانکه زراعت مکانیزه.(از لاروس).
- مکانیزه کردن، با ابزار و وسائل ماشینی کاری را انجام دادن.
|| شبیه ماشین شده: ماشین انسانها را مکانیزه می کند.(از لاروس).
فرهنگ معین
(اِ.) ماشینی کردن، استفاده از ماشین آلات صنعتی، (ص.) ویژگی کاری که به وسیله ماشین انجام شود، ماشینی. (فره). [خوانش: (مِ زِ) [فر.]]
فرهنگ عمید
دارای دستگاههای ماشینی، ماشینیشده،
مترادف و متضاد زبان فارسی
خودکار، ماشینی
فرهنگ فارسی هوشیار
ماشینی شده
معادل ابجد
629