معنی معادل فارسی کلاسه بندی
حل جدول
رده بندی، طبقه بندی
معادل فارسی کلاسه
رده، طبقه
معادل فارسی کلاسه شده
رده بندی شده، طبقه بندی شده
رده بندی، طبقه بندی
معادل فارسی کلاسه بندی
طبقه بندی
معادل فارسی کلاسه بندی
کلاسه
رده بندى شده
رده بندی شده، طبقه بندی شده
معادل فارسی کلاسه شده
لغت نامه دهخدا
کلاسه. [ک َ س َ / س ِ] (اِ) نام جانوری. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج).
کلاسه. [ک ِ س َ / س ِ] (اِ) مأخوذ از کِلس و بمعنی چونه و آهک و گچ، چنانکه در کنزآمده. پس معنی کلاسه آنچه از چونه ساخته باشند چنانکه حباله بمعنی دام که از حبل ساخته می شود. (غیاث).
و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کلاسه. [ک َ / ک ُ س َ / س ِ] (اِخ) نام جایی و مقامی است. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). موضعی است در دمشق. (حاشیه ٔ برهان چ معین). نام موضعی. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا): یکی از صلحای لبنان که مقامات او دردیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور به جامع دمشق درآمد و بر کنار برکه ٔ کلاسه طهارت همی ساخت. (گلستان چ فروغی چ 1319 ص 59).... و به دمشق قبر العبدالصالح محمودبن زنگی ملک الشام و کذلک قبر صلاح الدین یوسف بن ایوب بالکلاسه فی الجامع. (معجم البلدان، ج 4 ص 80 ذیل دمشق الشام). و کان هذا ابن الدهان المنجم یعرف بابی شجاع و یلقب بالثعیلب و هو بغدادی... یعتکف فی جامع دمشق اربعه اشهر و اکثر ولاجله عملت المقصوره التی بالکلاسه و له تصانیف کثیره. (عیون الانباء ج 2 ص 182).
فرهنگ معین
آن چه در رده ها یا طبقه های مشخص مرتب و دسته بندی شده باشد، رده بندی شده، طبقه بندی. (فره)، نمره پشت پرونده. [خوانش: (کِ س) [فر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
طبقه، شماره، رده،
مترادف و متضاد زبان فارسی
ردهبندی، طبقهبندی
گویش مازندرانی
کپه ی ساقه های درو شده ی شالی که به گونه ای مخروط در خرمن...
فرهنگ فارسی هوشیار
سامان دادن رده بندی کردن
معادل ابجد
678