معنی معادل فارس پاراف
حل جدول
واژه پیشنهادی
پیش امضا
فرهنگ عمید
امضای مختصرشده،
فارسی به عربی
اولی
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) امضای اختصاری، امضاء (در اصطلاح سیاسی و بانکی معمول است)، پیش امضا (فره).
فرهنگ فارسی هوشیار
خطی که با امضاء کشیده شود
ترکی به فارسی
فارس
لغت نامه دهخدا
فارس. [رِ] (اِخ) حطاب بن حنش فارس. رجوع به حطاب بن حنش شود.
فارس. [رِ] (ع ص، اِ) سوار، یعنی صاحب اسب. ج، فرسان، فوارس. صورت جمعاخیر برای وزن فاعل بسیار نادر است زیرا وزن فواعل جمع فاعله است. (منتهی الارب). خلاف راجل:
ماند صوفی با بنه و خیمه ٔ صفاف
فارسان راندند تا صف ّ مصاف.
مولوی.
همچنین تا مرد نام آور شدی
فارس میدان و مرد کارزار.
سعدی.
|| شیر بیشه. || دلاور. || رجل فارس النظر؛ مردی که به نظر و نشان بداند. (منتهی الارب). || (اِ) قسمی ذوذوابه است بصورت ماه تمام با یالی چون یال اسب از پس افکنده. || (اِخ) پارسیان و ممالک آنها. (منتهی الارب). ظاهراًهمان فارس به سکون راء است.
فارس. [رِ] (اِخ) یحیی بن عجیله. نحوی عروضی از اهالی مصر بود. کتابی در عروض دارد. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 763).
فارس. [رِ] (اِخ) ابن حاتم بن ماهویه قزوینی. از اصحاب امام دهم بود که بواسطه ٔ اظهارغلو و فساد امام او را لعن و طرد کرده و جعفر پسر دوم امام به تبرئه و تزکیه ٔ او پرداخته بود. فارس بن حاتم با گروهی دیگر دور جعفر را گرفته و پس از امام یازدهم میخواستند او را جانشین امام که برادرش بود، سازند. رجوع به خاندان نوبختی عباس اقبال ص 109 شود.
فارس. [رِ] (اِخ) ابن احمدبن موسی بن عمران ابوالفتح الحمصی. مؤلف کتاب المنشاء فی القراآت الثمان که در سال 401 هَ. ق. در مصر درگذشت. رجوع به حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 227 شود.
معادل
معادل. [م ُ دِ](ع ص) همسرو همتا.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). || برابر و مساوی و یکسان.(ناظم الاطباء). هم چند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مانند و مشابه و مانند هم.(از ناظم الاطباء). || راست و درست.(ناظم الاطباء). || هم ارزو هم قیمت و هم قدر.(ناظم الاطباء). || هم وزن. هم سنگ. هم ترازو.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معادل ژول، معادل مکانیکی گرما. رجوع به ترکیب بعد شود.
- معادل مکانیکی گرما، اگر به اندازه ٔ Q واحد گرما به W واحد کار تبدیل شود رابطه ٔ JQ = W برقرار خواهد شد که در آن J ثابت است که معادل مکانیکی یا معادل ژول نامیده میشود و J عبارت است از مقداری کاری که از تبدیل یک واحد گرما و کار مکانیکی به دست می آید. یک کالری(در 15 درجه ٔ سانتی گراد) معادل 107*185 و 4 ارگ است بنابراین مقدار J برابر با 107*185 و 4 ارگ بر کالری خواهد بود.(از فرهنگ اصطلاحات علمی).
معادل ابجد
770