معنی معتصب
لغت نامه دهخدا
معتصب.[م ُ ت َ ص ِ](ع ص) صابر و خشنود به چیزی.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). شکیبا و صابر و خشنود و راضی.(ناظم الاطباء). و رجوع به اعتصاب شود. || کلاه بر سر نهنده.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). || عمامه بر سر نهاده.(ناظم الاطباء)(از منتهی الارب). || قوم عصبه عصبه شونده.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). و رجوع به عصبه و اعتصاب شود.
حل جدول
دگم
فرهنگ فارسی هوشیار
صابر و خوشنود به چیزی
معادل ابجد
602