معنی مفنگی

لغت نامه دهخدا

مفنگی

مفنگی. [م ُ ف َ](ص)مردنی و لاغر. ضعیف و آسیب پذیر. آماده و مستعد ابتلا به بیماریهای گوناگون. این صفت بیشتر برای انسان و به ندرت درباره ٔ حیوانات به کار می رود و ظاهراً آن را برای موجودات بیجان ابداً استعمال نمی کنند.(فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده).

فرهنگ معین

مفنگی

کسی که آب بینی وی دایماً روان باشد، ضعیف و مردنی. [خوانش: (مُ فَ) (ص نسب.) (عا.)]

حل جدول

مفنگی

آدم بی قوت.

آدم بی قوت

مترادف و متضاد زبان فارسی

مفنگی

ضعیف، لاغر، مردنی، نزار، مافنگی،
(متضاد) سرومروگنده، قبراق

فرهنگ فارسی هوشیار

مفنگی

مردنی و لاغر و ضعیف و آسیب پذیر و آماده و مستعد ابتلا به بیماریهای گوناگون

فرهنگ عوامانه

مفنگی

آدم مدمغ و بی قوت را گویند.

معادل ابجد

مفنگی

200

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری