معنی مفید

فارسی به ترکی

مفید‬

faydalı

فارسی به عربی

مفید

جید، ذو دور فعال، مثمر، مربح، مساعد، مفید

فرهنگ فارسی هوشیار

مفید

فایده دهنده، سود بخش، نافع

فرهنگ فارسی آزاد

مفید

مُفِید، (اسم فاعل از اِفادَه) فائده دهنده، عطا کننده (علم یا مال و غیره)، گیرنده و کسب کننده (علم، مال و غیره را) (از اضداد است)، در فارسی فقط به معنای فائده بخش و سودمند مصطلح است،

فارسی به ایتالیایی

مفید

utile

proficuo

لغت نامه دهخدا

مفید

مفید. [م ُ](ع ص) فایده دهنده.(آنندراج). فایده دهنده. سودمند. بافایده. نافع.(از ناظم الاطباء). سودبخش.(از محیط المحیط): آنگاه... انابت مفید نباشد.(کلیله و دمنه). هر کجا رأی پست بود شجاعت قوی مفید نباشد.(کلیله و دمنه). این هر دو مقامه ٔ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه.(مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). اما با قضای آسمانی کوشش انسانی مفید نیست.(لباب الالباب). فرمود که هرچند نه قوت بازو مفید خواهد بود نه حصانت مکان منجح، اما هم بارو را مرمت و عمارت واجب می باید داشت.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 135). امید به فضل و رحمت الهی چنان است که طالبان صادق را در استکشاف معالم طریقت... مفید و کافی بود.(مصباح الهدایه چ همایی ص 9).
بشنو اندرزهای ابن یمین
گر مفید است زآن ملال مکن.
ابن یمین.
- مفید آمدن، سودمند واقع شدن. فایده بخشیدن: فی الجمله چندانکه بگفت مفید نیامد.(کلیله ودمنه).
- مفید معنایی بودن، افاده کردن آن معنی. رسانیدن آن معنی: پسوند «گر» در کلماتی، از قبیل «دادگر» و «ستمگر» مفید معنی مبالغه است.
- نامفید، بیفایده. ناسودمند. که فایده ای از آن عاید نشود: و علم بی عمل نامفید بود.(سندبادنامه ص 4).
|| کسی که مال حاصل می کند و در جوانمردی خرج می کند.(ناظم الاطباء). || کسی را گویند که با نقل احادیث مشایخ به مردم فایده رساند.(از انساب سمعانی). ||(اصطلاح علم لغت و منطق) در اصطلاح علمای لغت و منطق، مقابل مهمل است. هر لفظ موضوع اعم از اینکه مفرد باشد یا مرکب مفید است.(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1115).

مفید. [م ُ](اِخ)(خواجه...) عبدالجبار قزوینی. از علمای تشیع است. مؤلف کتاب النقض وی را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.

مفید. [م ُ](اِخ) عبدالرحمان نیشابوری. از علمای تشیع است. مؤلف کتاب النقض وی و برادرش، ابوسعید محمد را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.

مفید. [م ُ](اِخ)(شیخ...) محمدبن النعمان بن عبدالسلام، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به ابن المعلم. محقق بزرگ، کثیر التصانیف در اصول و کلام و فقه. در عکبرا به ده فرسنگی بغداد متولد شد و در همین شهر نشأت یافت و درگذشت. وی پیشوای امامیه در زمان خود بود و در حدود دویست تصنیف به او نسبت داده شده که از جمله ٔ آنهاست: «الارکان فی دعائم الدین » و «العیون و المحاسن » و «اصول الفقه » و «الکلام فی وجوه اعجاز القرآن » و «تاریخ الشریعه» و «الایضاح فی الامامه».و رجوع به روضات الجنات ص 563 و الاعلام زرکلی و اسمأالمؤلفین ج 2 ص 61 و شیخ مفید در همین لغت نامه شود.

عربی به فارسی

مفید

سودمند , نافع , باصرفه , مفید , پرمنفعت , بااستفاده , بادست انجام شده , دستی , دم دست , اماده , موجود , قابل استفاده , چابک , چالا ک , ماهر , استاد در کار خود , روان , بسهولت قابل استفاده , سهل الا ستعمال , بافایده , خوش مزاج , سرحال , سالم و بی خطر

فرهنگ معین

مفید

(مُ) [ع.] (اِفا.) سودمند، با فایده.

حل جدول

مفید

کارا

مترادف و متضاد زبان فارسی

مفید

سودبخش، سودمند، فایده‌بخش، موثر، نافع، نتیجه‌بخش،
(متضاد) زیان‌آور، زیان‌بار، زیان‌بخش، مضر

فارسی به انگلیسی

مفید

Advantageous, Effectual, Efficacious, Expedient, Gainful, Instrumental, Positive, Practicable, Practical, Profitable, Salutary, Serviceable, Strategic, Useful, Utilitarian

فارسی به آلمانی

مفید

Artig, Brauchbar, Brav, Gut, Nützlich, Tauglich, Hilfreich

فرهنگ عمید

مفید

فایده‌دهنده، سودمند،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مفید

سودمند، کارآمد

کلمات بیگانه به فارسی

مفید

سودمند

معادل ابجد

مفید

134

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری