معنی مقاوله

لغت نامه دهخدا

مقاوله

مقاوله. [م ُ وَ / وِ ل َ / ل ِ](از ع، اِمص) مقاوله. گفت و شنید. گفتگو.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
- مقاوله رفتن، گفتگو به عمل آمدن. سخن گفته شدن: اگر به مناقضت و معارضت قول مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی.(مرزبان نامه چ قزوینی ص 128).
||(اصطلاح فقه) مذاکرات قبل از عقد را گویند.(ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- مقاوله نامه، پیمانی که میان نمایندگان دو دولت درباره ٔ امری منعقد گردد و به تصویب قوه مقننه یا هیئت دولت احتیاجی ندارد.

فرهنگ معین

مقاوله

(مص ل.) گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، (اِمص.) گفت و شنید، (اِ.) قرارداد، قول نامه. [خوانش: (مُ وَ لَ یا وِ لِ) [ع. مقاوله]]

فرهنگ عمید

مقاوله

(سیاسی) [منسوخ] عهد، پیمان،
[قدیمی] گفتگو،

حل جدول

مقاوله

قرارداد دو طرفه

مترادف و متضاد زبان فارسی

مقاوله

معاهده، پروتکل، پیمان، عهدنامه، قرارداد، قولنامه، قول‌وقرار گذاشتن، گفت‌وشنود

فرهنگ فارسی هوشیار

مقاوله

مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه ‎ (مصدر) گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، (اسم) گفت و شنید، (اسم) قرار داد قول نامه: } ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه) . ‎{ (الماثر و الاثار. ‎114)

معادل ابجد

مقاوله

182

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری