معنی مقیم شدن

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مقیم شدن

اقامت‌گزیدن، ماندگار شدن، متوطن شدن، ساکن شدن، رحل اقامت افکندن، سکونت گزیدن، سکناگزیدن، رخت افکندن،
(متضاد) مهاجرت کردن

معادل ابجد

مقیم شدن

544

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری