معنی ملا قلی پور

حل جدول

ملا قلی پور

کارگردان فیلم مزرعه پدری

کارگردان فیلم میم مثل مادر

کارگردان فیلم نسل سوخته


فیلم ملا قلی پور

میم مثل مادر، مزرعه پدری، نسل سوخته، هیوا، پناهنده، نجات یافتگان

لغت نامه دهخدا

قلی قلی

قلی قلی. [ق ُ ق ُ] (اِخ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری گیلان و 6هزارگزی باختر قیطول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل است. سکنه ٔ آن 250 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، پنبه، میوه جات، توتون، صیفی، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی از طایفه ٔ کلهر هستند. در دو محل نزدیک بهم واقع شده و به قلی قلی نریمان، قلی قلی سلیمان، قلی قلی مهدیخان نامیده میشوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


قلی

قلی. [ق ُ] (ترکی، اِ) ترکیبی است از قل به معنی غلام + «ی » علامت اضافه: محمد قلی، عباسقلی، حسنقلی.

قلی. [ق ِ لا] (ع مص) دشمن داشتن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): قَلاه ُ قلی، ابغضه. (اقرب الموارد). || (اِمص) دشمنی. (منتهی الارب).

قلی. [ق َل ْی ْ] (ع مص) بریان کردن گوشت. || بر سر زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

قلی. [ق ُ] (اِخ) تیره ای از طایفه ٔ محمود صالح ایل چهار دانگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان).

قلی. [ق ُل ْ لا] (ع ص) دختر پست قامت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).دختر پست و کوتاه بالا. (ناظم الاطباء).

قلی. [ق ُ لا] (ع اِ) سر کوه. || تارک مرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مفرد آن قُلَه است. (اقرب الموارد).

قلی. [ق ِ لا] (ع اِ) قُلَه است و آن دو چوب است که کودکان با آنها بازی کنند. (منتهی الارب). رجوع به قُلَه شود. || قِلْی ْ. رجوع به قِلْی ْ شود.


ملا

ملا. [م َ](ع اِ) ج ِ مَلاه.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ملاه شود.

ملا. [م ِ](ع اِ) مدت زندگی. ج، اَملاء ودر لسان، مَلا ضبط شده است.(از ذیل اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

ملا

‎ پری، گروه، انجمن، بزرگان مردم از مولی در فارسی: فرهیخته (با سودا)، آموز گار (اسم) گروه مردم، انجمن محفل، پری مقابل خلا (خلا ء) : } چاره نیست که بیرون عالم خلا بود یا ملا بود. { (دانشنامه. منطق. 119) یا بر ملا. علنا علانیه: } قدحها ملا کن بمن ده که من خود ز قوت آبشان بر ملا میگریزم. ‎{ (خاقانی. سج. 289) یا در ملا. در میان مردم مقابل در خلا : } یکرویه دوستم من و کم حرص مادحم هم راست در خلاام و هم پاک در ملا. ‎{ (مسعود سعد) یا بر ملا شدن. فاش شدن آشکار شدن: } سید میران که از بر ملا شدن موضوع عقد خبر داشت دراین مدت اصلا از دم پر آهو رد نشد. . . { (شام. 278) یا بر ملا کردن. فاش کردن آشکارکردن. ‎ (صفت) درس خوانده باسواد: } نیست ممکن که تو ملا ز پی ملا یی سر انبانی دانش همه جا نگشایی. ‎{ (گل کشتی. تو با. 412)، آخوند روحانی معمم } تو بلکه خواستی بنویسی بعضی از ملا های ما حالا دیگر از فروختن موقوفات دست برداشته بفروش مملکت دست گذاشته اند. ‎{ (دهخدا. چرند و پرند. 13) (اسم) گروه مردم، اشراف قوم یا ملا اعلی. عالم بالا جهان فرشتگان. پر شدن لقب استاد و معلم، خواه مرد باشد یا زن

معادل ابجد

ملا قلی پور

419

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری