معنی ملوکانه
لغت نامه دهخدا
ملوکانه. [م ُ ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) شاهانه. (آنندراج). مأخوذ از تازی، شاهی. مانند شاه. بطور شاه. (از ناظم الاطباء). سزاوار ملوک. درخور شاهان و بزرگان:
سکندر به آیین فرهنگ خویش
ملوکانه برشد به اورنگ خویش.
نظامی.
آن خوی ملوکانه که با شیر فرورفت
واﷲ که نیامیزد با خون پلیدی.
مولوی.
شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت
چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت.
سعدی.
به اسبان تازی واستران راهوار برنشسته و جامه های ملوکانه پوشیده و غلامان ماه پیکر و سرهنگان بسیار بر خود جمع کرده... (تاریخ غازان ص 313).
فرهنگ معین
(مُ نِ) [ع - فا.] (ص.) شاهانه، پادشاهانه.
فرهنگ عمید
شاهانه،
حل جدول
شاهانه، پادشاهانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
پادشاهانه، خسروانه، شاهانه، شاهوار
فارسی به انگلیسی
Imperial
فارسی به عربی
احد افراد العائله المالکه
فرهنگ فارسی هوشیار
در خور شاهان و بزرگان
معادل ابجد
152