معنی منتر کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) سحر کردن افسون کردن، دست انداختن: } عده ای از جوانان پیر مرد را کاملا منتر کرده بودند و او خود متوجه نمیشد. {
منتر
(اسم) دعا و وردی که شخص را قادر بتصرف در اشیا ء میسازد افسون، (صفت) مسحور افسون شده، دست انداخته مسخره شده.
منتر شدن
(مصدر) سحر شدن افسون شدن، مسخره شدن دست انداخته شدن.
رش سدی منتر
فرانسوی سنگ های ته نشستی زبانزد زمین شناسی
لغت نامه دهخدا
منتر. [م ُ ت َرر] (ع ص) اسب تیزرو. (منتهی الارب) یابوی تیزدو. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
منتر. [م َ ت َ] (اِ) مأخوذ از سنسکریت، کلام و آواز مؤثر. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از اوستائی منثره، به معنی کلام مقدس، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون. (از فرهنگ فارسی معین).
- انتر و منتر، معطل و حیران و سرگردان. گرفتار حیرت و اعجاب و شگفتی. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
- منتر کردن، کسی را حیران و سرگشته و معطل و بی تکلیف گذاشتن. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
- || کسی را مطیع اراده ٔ خود کردن و مسحور ساختن و از هر اقدامی بازداشتن.
|| ذکری که مرتاضین برای دفع گزند گزندگان می سرایند. (ناظم الاطباء).
بایب منتر
بایب منتر. [ی َ م َ ت َ] (اِ مرکب) یکی از دعاهایی که برهمن ها در عبادتگاه خوانند و از آن جمله است بارن منترو بایب منتر و سوم منتر. (از ماللهند بیرونی ص 250).
بارن منتر
بارن منتر. [] (اِخ) کلمه ای است هندی که بر یکی از جهات اطلاق می شده است. (ماللهند چ لیپزیک 1925 ص 250 س 1).
فرهنگ عمید
[عامیانه] مورد تمسخر و استهزا،
[عامیانه] معطل،
(اسم) افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند،
* منتر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]
مسخره کردن،
معطل کردن،
حل جدول
کسی را در کاری و یا در جایی سرگردان و معطل و علاف کردن
فرهنگ معین
افسون، کلام مؤثر، ذکری برای رام کردن و دفع گزند جانور درنده، (عا.) مسخره کرده شده. [خوانش: (مَ تَ) [سنس.] (اِ.)]
گویش مازندرانی
در بارو عامه، وردی که بر چاقوی بسته شده خوانند تا حیوانات...
فارسی به ترکی
dalga geçmek
فارسی به عربی
أذاعَ
فارسی به انگلیسی
Fool
معادل ابجد
964