معنی مندرس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مُ دَ رِ) [ع.] (اِفا.) کهنه، فرسوده.
فرهنگ عمید
کهنه، فرسوده،
نابودشده، ازبینرفته،
حل جدول
لباس کهنه
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسقاط، پارهپاره، پوسیده، خلق، خلقان، ژنده، فرسوده، کهنه، مرقع،
(متضاد) نو
فارسی به انگلیسی
Mean, Ragged, Raggedy, Ribbons, Rusty, Scruffy, Shabby, Tattered, Tatters, Tatty, Threadbare, Worn
فارسی به عربی
رث
فرهنگ فارسی هوشیار
کنانه کهنه فرسوده (اسم) کهنه فرسوده.
فرهنگ فارسی آزاد
مُندَرِس، (اسم فاعل از اِندِراس از ریشه درس) کهنه، مستعمل و فرسوده، از بین رونده، بی اثر و محو شده،
معادل ابجد
354