معنی مندیل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ یا مِ) [ع.] (اِ.) دستار و عمامه. ج. منادیل.
فرهنگ عمید
دستار،
[قدیمی] دستمال،
حل جدول
چارقد
مترادف و متضاد زبان فارسی
دستار، سربند، عصابه، عمامه، دستمال
عربی به فارسی
دستمال , دستمال گردن , چارقد , روسری , دستمال سر , زن روسری پوش , دستمال سفره , سینه بند , پیش انداز
ترکی به فارسی
دستمال
گویش مازندرانی
دستاری که زنان زیر روسری می بستند
فرهنگ فارسی هوشیار
مندیل در فارسی: دستمال دستار چه شکوب (اسم) دستمال، دستار عمامه: } آمد و بنشست با مندیل زفت تیره رنگ و گنده همچون خیک نفت. { (بهار 218:2) جمع: منادیل.
فرهنگ فارسی آزاد
مِندِیل، مَندِیل، دستمال عرق گیر، روبند یا روسری نازک خاص زنان، ایضا نوعی دستار برای رجال که در بعضی نقاط مثل عمامه یا زیر آن به سر می پیچند (جمع: مَنادِیل)،
معادل ابجد
134