معنی منشور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِ مف.) نشر شده، گسترده شده، برانگیخته شده، مبعوث. [خوانش: (مَ) [ع.]]
فرمان، فرمان پادشاهی، شکلی هندسی که قاعده هایش یک چند ضلعی و وجوه جانبیش متوازی الاضلاع باشد، جسمی از جنس بلور به شکل منشور که نور پس از عبور از آن تجزیه می شود. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
اعلامیه،
[جمع: مواشیر] (فیزیک) قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه میکند،
نامۀ سرگشاده،
[قدیمی] فرمان، فرمان پادشاهی،
حل جدول
نامه سرگشاده
مترادف و متضاد زبان فارسی
اجازه، حکم، خط، رقعه، رقیمه، طغرا، طومار، عرضحال، عریضه، فرمان، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نبشته، نوشته، ورقه، بلور، چندوجهی، پراکنده، منتشر، زندهشده، مبعوث، اصول، نظریات
فارسی به انگلیسی
Charter
فارسی به عربی
دستور
نام های ایرانی
پسرانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
عربی به فارسی
بروشور , برگچه , ورقه
فرهنگ فارسی هوشیار
شوشه، فرمان گشادنامه
فرهنگ فارسی آزاد
مَنشُور، فرمان، امر، حکم، (جمع: مَناشِیر)، گسترده شده، نشر و پخش گردیده،
معادل ابجد
596