معنی منکرات

لغت نامه دهخدا

منکرات

منکرات. [م ُ ک َ] (ع ص، اِ) چیزهای نامطبوع و نامشروع و ناراست و ناحق. (ناظم الاطباء). ج ِ مُنکَر: از ایذاء مردمان و دوستی دنیا و جادویی و دیگر منکرات پرهیز واجب دیدم. (کلیله و دمنه). رجوع به منکر شود.
- منکرات الموت، شدائد و سختیهای مرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

منکرات

(مُ کَ) [ع.] (اِ.) کارها و چیزهای ناشایست و ناپسند.

حل جدول

منکرات

اعمال نامطبوع و نامشروع

مترادف و متضاد زبان فارسی

منکرات

زشتی‌ها، منهیات،
(متضاد) حسنات

فرهنگ فارسی هوشیار

منکرات

(تک: منکره) ناروا کان ناشایستان (اسم) جمع منکره (منکر) : } هرچ آن روز میان شما از مقاولات و مفاوضات رفت جمله شنیدم و بر منکرات کلام چون تو معروفی منکر میشدم. . . ‎{ (مرزبان نامه. ‎. 1317 ص 271)

معادل ابجد

منکرات

711

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری