معنی منگو
لغت نامه دهخدا
منگو. [م ُ] (اِخ) ییسو... یکی از چهار پسرجغتای بن چنگیز که از 645 تا 650 هَ. ق. در ماورأالنهر حکومت داشت. رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 214 و 215 و نمودار خاندان جغتای (ماقبل ص 217) شود.
منگو. [م ُ] (اِخ) پسر تولی بن چنگیز، اولین قاآن از خاندان تولی که به سال 646 هَ. ق. به تخت قاآنی نشست و در سال 657 وفات یافت. رجوع به تاریخ سلاطین اسلام صص 186-187 شود.
حل جدول
طراح لباس اسپانیایی
فارسی به انگلیسی
Mango
گویش مازندرانی
گاو ماده ی شیرده
معادل ابجد
116